حالا برگشتم خونه ولی یه قلمبهی دردناک هم روی سرم اضافه شده.
انصافا حقم بود. 😐
حالا برگشتم خونه ولی یه قلمبهی دردناک هم روی سرم اضافه شده.
انصافا حقم بود. 😐
پ.ن: تو زندگیم هرچی نداشتم، از مادر و دوست و رفیقِ خوب حسابی شانس آوردم. دور سر همهشون بگردم. ♥️
پ.ن: تو زندگیم هرچی نداشتم، از مادر و دوست و رفیقِ خوب حسابی شانس آوردم. دور سر همهشون بگردم. ♥️
تازه هنوز دوش و پختن غذا مونده.
تازه هنوز دوش و پختن غذا مونده.
۱۱:۳۰ با زنگ همسایهی پروژهمون بیدار شدم که از سقف سرویس داره شرشر آب میاد.
با احوالی همچون میتِ از قبر دراومده، تنبون کشیدم تنم و خودمو رسوندم به محل فاجعه.
در همین حد بگم که زرررر زده بود پفیوز.
۱۱:۳۰ با زنگ همسایهی پروژهمون بیدار شدم که از سقف سرویس داره شرشر آب میاد.
با احوالی همچون میتِ از قبر دراومده، تنبون کشیدم تنم و خودمو رسوندم به محل فاجعه.
در همین حد بگم که زرررر زده بود پفیوز.
مطلقا یادم نیست روتین زندگیم قبل از این ۲۰ روز چی بوده.
مطلقا یادم نیست روتین زندگیم قبل از این ۲۰ روز چی بوده.
فکر کنم برای اولین بار در طول عمر پربارم همچین چیزی گفتم. در ادامهی این احساس الیت بودن هم، به جای کافه ارزون همیشگی رفتم کافه سوپر ادایی و قهوه سوپر گرون خوردم.
کاش تا بیخانمان نشدم، یکی چشممو رو به واقعیت باز کنه.
فکر کنم برای اولین بار در طول عمر پربارم همچین چیزی گفتم. در ادامهی این احساس الیت بودن هم، به جای کافه ارزون همیشگی رفتم کافه سوپر ادایی و قهوه سوپر گرون خوردم.
کاش تا بیخانمان نشدم، یکی چشممو رو به واقعیت باز کنه.
فکر کنم به چشمش یه داف اوسگل بودم.🤦🏻♀️🙄
فکر کنم به چشمش یه داف اوسگل بودم.🤦🏻♀️🙄
سر یه موضوعی از یکی دو نفر کمک خواستم و انجام نشد و مدتها عین آینه دق جلوم بود. امروز پول دادم، شیک و مجلسی انجام شد و خلاااااص.
سر یه موضوعی از یکی دو نفر کمک خواستم و انجام نشد و مدتها عین آینه دق جلوم بود. امروز پول دادم، شیک و مجلسی انجام شد و خلاااااص.
به ۵ سال گذشته که نگاه میکنم، حضور پر رنگ غم و بدبختی چشمم رو میزنه؛ دیگه خدایی لیاقت این خوشبختی (به تعبیر خودم) رو داشتم.
پ.ن: پرندهها شروع کردن به خوندن. عوضیهای فخر فروش!
پ.ن: پرندهها شروع کردن به خوندن. عوضیهای فخر فروش!
کاش دیگه هیچوقت نیای به خوابم.
کاش دیگه هیچوقت نیای به خوابم.