ای عزیزای دلم.
ای عزیزای دلم.
زن شیشهی عقب رو پایین کشید و برام دست تکان داد. روی صندلی جلو نشستم.
پرسید شبت چطوره تا بگه شبش چطوره. از قرار امشبش با ساپورت گروه دخترونهشون شروع کرد، رسید به مرگ دوستش وسط کوید و اومدنش از ونکوور به تورنتو تا از پنجتا بچهی دوستش مراقبت کنه. تمام مسیر صورتش رو ندیدم
زن شیشهی عقب رو پایین کشید و برام دست تکان داد. روی صندلی جلو نشستم.
پرسید شبت چطوره تا بگه شبش چطوره. از قرار امشبش با ساپورت گروه دخترونهشون شروع کرد، رسید به مرگ دوستش وسط کوید و اومدنش از ونکوور به تورنتو تا از پنجتا بچهی دوستش مراقبت کنه. تمام مسیر صورتش رو ندیدم
We are in the golden age of bullshit
We are in the golden age of bullshit
پیر مرد سفید، زنی رو جلوی رستوران محکم و طولانی بغل میکنه
«شب خوبی بود»
سوار اوبر میشه. سلام میکنم
- تو از کجا میای؟
تعجب میکنم از سوالش
- یعنی الان از کجا میام؟
- آره خیلی دیره
- مهمونی. شما چطور؟
- من شب فوقالعادهای داشتم
پیر مرد سفید، زنی رو جلوی رستوران محکم و طولانی بغل میکنه
«شب خوبی بود»
سوار اوبر میشه. سلام میکنم
- تو از کجا میای؟
تعجب میکنم از سوالش
- یعنی الان از کجا میام؟
- آره خیلی دیره
- مهمونی. شما چطور؟
- من شب فوقالعادهای داشتم
عالی شد.
عالی شد.