A.kooshesh
banner
alikooshesh.bsky.social
A.kooshesh
@alikooshesh.bsky.social
330 followers 360 following 1.1K posts
به من گفتن تو خفه شو! مارسل دیزایلی
Posts Media Videos Starter Packs
به‌شب، لحظه‌ای که در دامن افق، سر کشد ستاره

کند با فسونگری، سوی عاشقان، هر زمان نظاره

نماند ز ما اثر، در جهان مگر، شعر عاشقانه

خوشا لحن عاشقی، زان‌که جاودان، ماند این ترانه

که این لاله و سمن، سرو و نسترن، هر کجا که بینی

بود قلب عاشقی، دست دلبری، موی نازنینی
خیلی دوستت دارم و می‌دانم که در تبعید زندگی می‌کنم
و تو هم در تبعیدی
و بین من و تو
باد
ابر
صاعقه
رعد
برف و آتش است.
می‌دانم که رسیدن به چشمانت خیالی‌ست
و می‌دانم که رسیدن به تو
خودکشی‌ست.
و خوشحالم
که خودم را برای تو، ای عزیز، تکه‌تکه کنم
و اگر به من اختیار دهند،
دوباره عشق تو را برای بار دوم تکرار می‌کنم.
أحبك جداً وأعرف أني أعيش بمنفى
وأنت بمنفى
وبيني وبينك
ريحٌ
وغيمٌ
وبرقٌ
ورعدٌ
وثلجٌ ونـار
وأعرف أن الوصول لعينيك وهمٌ
وأعرف أن الوصول إليك
انتحـار
ويسعدني
أن أمزق نفسي لأجلك أيتها الغالية
ولو خيروني
لكررت حبك للمرة الثانية

نزار قبانی
این روزها حال روحی‌ام هیچ خوب نیست روشنک جان، برای همین کمتر به شبکه‌های اجتماعی میام، خصوصا که دهانمون رو هم بسته‌اند.
ممنونم ازت که یادم کردی دمت گرم و سرت خوش باد رفیق
Reposted by A.kooshesh
با هم خندیدیم،
و تنها گریه کردم…

لاادری
توی آگهی‌ها می‌گردم، کجا آرزو را تعمیر می‌کنند؟
به یک مرکز تعمیر آرزو احتیاج دارم، آرزوهایم هم خراب شده‌اند.
انگار که این آرزو‌های کوچک دست یافتنی هم چینی و تقلبی باشند، چنان زود خراب می‌شوند که همانند اسباب بازیی در دست کودکی شیطان.
کائنات کی بزرگ می‌شود و دست از شیطنت می‌کشد؟!
بین دانستن و درک کردن دره و شکافی عمیق است، مثلا من بارها به تو گفته‌ام که با چه چیزهای کوچکی خوشحال و امیدوار به زیستن میشوم و تو دانسته‌ای ولی هرگز درک نکرده‌ای و اینگونه دریغ میداری‌اش!
-این قرارداد زندگی را بیاور ببینم من کجا امضا کرده‌ام که دلتنگ بخوابم و دلتنگ بیدار شوم؟
+قراردادی در کار نیست، بیمه هم ندارد.
-پوففففففف.
با خودت فکر می‌کنی تا صبح،
اندکی شب، چقدر طول کشید!
اینهمه شب، چرا نکشت مرا؟
دیو جغرافیا نکشت مرا!
نفس اژدها نکشت مرا!
زخم امروزها نکشت مرا،
به خودت وعده می‌دهی: "فردا،
"دقّ ِ یک ریسه از نداری‌ها،
یکی از چشم‌‌انتظاری‌ها،
یکی از روز و شب شماری‌ها،
یکی از این سیاهکاری‌ها،
کلکت را درست، خواهد کند.
خیلی سپاس
خوبم
ممنونم از احوالپرسی
Reposted by A.kooshesh
قلبمان دردناک و سنگین از رازهاییست برای به گور بردنمان
‏۳/شامی که دلش میخواست خورد، خوابش اما نمی‌‌برد، تا صبح مداوم سر متلاشی شده اش را تصور کرد، صبح شد، لباس مخصوصش را پوشید، کلاه قرمز را روی سرش گذاشت، چمدان خالی را برداشت، دوری درون خانه و اتاق‌ها زد و آدم‌های اطرافش را همانند اشیا نگاه کرد و به مقصد گلوله‌ای در سرش حرکت کرد.
‏۲/عکس را به تک تیر‌انداز داد، از او خواست که فردا، راس ساعت در خیابانی که به ترمینال اتوبوس‌ها ختم می‌شد، سر صاحب تصویر را نشانه رفته و شلیک کند، تضمین خواست که با همان یک گلوله کار تمام شود.
همه پول را به صورت ارز دیجیتال پرداخت کرد، تاکسی گرفت و به خانه رفت/۲
لباسی پوشید، کلاه قرمزی بر سر گذاشت، ترکیب رنگ را جوری انتخاب کرد که کاملا غیر معمول باشد، دوربین را روی سه پایه گذاشت و پشتش را به دوربین کرد و دکمه ریموت را فشرد. عکس را چاپ کرد لباس‌ها را عوض کرد و با عجله خودش را رسانید به تک تیر‌اندازی که در کافه با او قرار گذاشته بود/۱
نه فداا
بگذاره تموم بشه بره
مثل چراغ والوری که نفتش تمام شده، افتاده‌ام به فتیله سوزی، دود میکنم.
همکار قدیمی‌ام تماس گرفت؟ گفت چطوری؟ گفتم خوب نیستم، بغضم ترکید و زدم زیر گریه، گفتم نمیتونم حرف بزنم عباس، خداحافظی کردیم.
هستم آقا
زیر سایه شما
دهنم دوخته است
نَمِدانم چه کنم
دلمان وا نَمِشَد
هر سُلاخ سُنبه که رفتیم
واسمان جا نمشد!