🎧 https://t.me/xxa1za
خواهرم کوچک این را پرسید
من به او خندیدم
کمی آزرده و حیرت زده گفت
روی دیوار و درختان دیدم
باز هم خندیدم
گفت دیروز خودم دیدم
پسر همسایه پنچ وارونه به مینو می داد
آنقدر خنده برم داشت که طفلک ترسید
بغلش کردم و بوسیدمش با خود گفتم
بعدها بی گمان می فهمی
پنج وارونه چه معنا دارد
خواهرم کوچک این را پرسید
من به او خندیدم
کمی آزرده و حیرت زده گفت
روی دیوار و درختان دیدم
باز هم خندیدم
گفت دیروز خودم دیدم
پسر همسایه پنچ وارونه به مینو می داد
آنقدر خنده برم داشت که طفلک ترسید
بغلش کردم و بوسیدمش با خود گفتم
بعدها بی گمان می فهمی
پنج وارونه چه معنا دارد
گوشَم همه بر قولِ نِی و نَغْمِهیِ چَنْگ است
چَشْمَم، همه، بر لَعْلِ لَب و گَرْدِشِ جام است
در مَجْلِسِ ما، عِطر مَیامیز که ما را
هر لحظه، زِ گیسویِ تو، خوشبوی مَشام است
گوشَم همه بر قولِ نِی و نَغْمِهیِ چَنْگ است
چَشْمَم، همه، بر لَعْلِ لَب و گَرْدِشِ جام است
در مَجْلِسِ ما، عِطر مَیامیز که ما را
هر لحظه، زِ گیسویِ تو، خوشبوی مَشام است
ما بدین در نه پِیِ حشمت و جاه آمدهایم
از بد حادثه اینجا به پناه آمدهایم
حافظ این خرقهٔ پشمینه بینداز که ما
از پِیِ قافله با آتشِ آه آمدهایم
ما بدین در نه پِیِ حشمت و جاه آمدهایم
از بد حادثه اینجا به پناه آمدهایم
حافظ این خرقهٔ پشمینه بینداز که ما
از پِیِ قافله با آتشِ آه آمدهایم
دوش آگهی ز یارِ سفر کرده داد باد
من نیز دل به باد دهم، هر چه باد باد
در چینِ طرهٔ تو دل بی حِفاظِ من
هرگز نگفت مسکنِ مألوف یاد باد
دوش آگهی ز یارِ سفر کرده داد باد
من نیز دل به باد دهم، هر چه باد باد
در چینِ طرهٔ تو دل بی حِفاظِ من
هرگز نگفت مسکنِ مألوف یاد باد
آن پریشانیِ شبهایِ دراز و غمِ دل
همه در سایهٔ گیسویِ نگار آخر شد
باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز
قصهٔ غصه که در دولتِ یار آخر شد
ساقیا لطف نمودی قدحت پُر مِی باد
که به تدبیرِ تو تشویشِ خُمار آخر شد
آن پریشانیِ شبهایِ دراز و غمِ دل
همه در سایهٔ گیسویِ نگار آخر شد
باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز
قصهٔ غصه که در دولتِ یار آخر شد
ساقیا لطف نمودی قدحت پُر مِی باد
که به تدبیرِ تو تشویشِ خُمار آخر شد
بیا که فُرقَتِ تو چشمِ من چُنان در بست
که فتحِ بابِ وصالت مگر گشاید باز
غمی که چون سپهِ زنگ، مُلکِ دل بگرفت
ز خیلِ شادیِ رومِ رُخَت زُدایَد باز
بیا که فُرقَتِ تو چشمِ من چُنان در بست
که فتحِ بابِ وصالت مگر گشاید باز
غمی که چون سپهِ زنگ، مُلکِ دل بگرفت
ز خیلِ شادیِ رومِ رُخَت زُدایَد باز
من این حروف نوشتم، چنان که غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت، چنان بخوان که تو دانی
یکی است تُرکی و تازی، در این معامله حافظ
حدیث عشق بیان کن، بدان زبان که تو دانی
Sina Bathaie, Transcendence
من این حروف نوشتم، چنان که غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت، چنان بخوان که تو دانی
یکی است تُرکی و تازی، در این معامله حافظ
حدیث عشق بیان کن، بدان زبان که تو دانی
Sina Bathaie, Transcendence
پهلوونه خودشو به هر دری زد نتونست،
ایکیوسان نشست کلی فکر کرد،
در نهایت با فوت کردن 🪶 اونور دیوارِِ بلند انداخت. :)
پهلوونه خودشو به هر دری زد نتونست،
ایکیوسان نشست کلی فکر کرد،
در نهایت با فوت کردن 🪶 اونور دیوارِِ بلند انداخت. :)
بیا و کَشتیِ ما در شَطِ شراب انداز
خروش و ولوله در جانِ شاب انداز
بیا و کَشتیِ ما در شَطِ شراب انداز
خروش و ولوله در جانِ شاب انداز
قیاس کردم و آن چشمِ جادوانهٔ مست
هزار ساحر چون سامریش در گَله بود
بگفتمش به لبم بوسهای حوالت کن
به خنده گفت کِیات با من این معامله بود؟ :/
دهانِ یار که درمانِ دردِ حافظ داشت
فغان که وقتِ مُرُوَّت چه تنگ حوصله بود :(
🎧 Samelo, Going Beyond
قیاس کردم و آن چشمِ جادوانهٔ مست
هزار ساحر چون سامریش در گَله بود
بگفتمش به لبم بوسهای حوالت کن
به خنده گفت کِیات با من این معامله بود؟ :/
دهانِ یار که درمانِ دردِ حافظ داشت
فغان که وقتِ مُرُوَّت چه تنگ حوصله بود :(
🎧 Samelo, Going Beyond
امید، پرنده کوچکی است که در قلب طوفان آواز میخواند.
ویکتور هوگو
🎧 Jay Aliyev - Blame Me
امید، پرنده کوچکی است که در قلب طوفان آواز میخواند.
ویکتور هوگو
🎧 Jay Aliyev - Blame Me