بالاترین: لینک‌های منتخب
بالاترین: لینک‌های منتخب
@balatarin.com.web.brid.gy
جمع آورنده و طبقهبندی کننده لینکهای جالب در اینترنت.

🌉 bridged from https://balatarin.com/ on the web: https://fed.brid.gy/web/balatarin.com
شب جمعه‌تون به زیبایی این عکس...
با ۲۲ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بالاچه بالاخنده
لینک مستقیم
December 26, 2025 at 7:24 AM
بی پرده ترین سخن مهندس بهرام مشیری: ما مردمانی باپرنسیپ و اصولی نیستیم!
بهرام مشیری: بنده نمی‌دانم اگر فردا یک آخوند ی بیاید بگه آقا یک دُم خروس رو ببندید به سَر! تون، چهار تا چی نمی دانم چیز هم آویزان کنید، پَر شتر مرغ!؛ باز می بینیم که همان، همان! آدمها [پر] شترمرغها رو آویزان کرده‌اند، همین ریشوها! [پر] شترمرغها رو بیرق! زده‌اند، به خاطر اینکه ما پرنسیپ! نداریم، اصولی! نیستیم متأسفانه!. چون اصولی نیستیم، همیشه هم هستیم! الحمد للّه!، خب کاری! نداره آقا!. آنهایی! از بین رفتند، مردمانی! از بین رفتند در کشاکش تاریخ که اصولی! بودند پرنسیپ! داشتند، ایستادگی کردند از بین رفتند مثل «کارتاژ»ها دولتهای «بابل» [و] «آشور». وگرنه هر کسی بیاید نوکری! ش رو بُکنیم و نمی دانم دستمال! دست بگیریم که کسی کاری! نداره که ما از بین برویم!؛ چه افتخار! ی ست ما می کنیم؟ «ما! از اینها زیاد! دیدیم» بله!. به این حرفها دل، دل خوش نکنید!. خدا سزای هیچ! کس رو نداده!؛ آدمها! هستند که سزای ظالمین رو داده‌اند، در بعضی اوقات داده‌اند در بعضی اوقات ندادند!. دادگاه «نورنبرگ»! بود که سزای «هرمان گورینگ» و نمی دانم سایر جنایتکاران «نازی» رو داد!، نه خدا!. برگرفته از فایل صوتی https://vocaroo.com/1icsDdcWbiEG با ۲۶ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بالاچه آش شله قلمکار لینک مستقیم
www.balatarin.com
December 26, 2025 at 7:24 AM
مصاحبه ترانه علیدوستی در بی‌بی‌سی تا کنون از ۲۰میلیون هم فراتر رفته است، خبرگزاری ایرنا رسانه رسمی دولتی در اینستاگرام آخرین پستش لایک‌هایش به ۶۰ عدد هم نمیرسد
با ۲۲ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بالاچه اخبار سلبریتی‌ها
لینک مستقیم
December 26, 2025 at 7:24 AM
وای‌نت: مقام‌های اسرائیلی می‌گویند تهران پیام جنگ ۱۲روزه را اشتباه فهمیده است
ایران اینترنشنال: به گفته مقام‌های اسرائیلی، حکومت ایران از جنگ ۱۲روزه اخیر و عملیات «طلوع شیران» درس‌هایی گرفته که بر پایه «برداشت‌های نادرست» است و می‌تواند زمینه‌ساز تشدید تنش‌ها در آینده شود. نشریه اسرائیلی وای‌نت گزارش داد که بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، بامداد یکشنبه عازم ایالات متحده می‌شود تا در نشستی حساس و پرمخاطره با دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوری آمریکا، درباره مجموعه‌ای از مسائل راهبردی منطقه‌ای گفت‌وگو کند. بر اساس این گزارش، ایران در صدر دستورکار این دیدار قرار دارد و پس از آن، آینده جنگ غزه، خلع سلاح حماس، وضعیت لبنان، سوریه و تنش‌های فزاینده با ترکیه بررسی خواهد شد. به نوشته وای‌نت، این دیدار که قرار است در اقامتگاه خصوصی ترامپ در مارالاگو، فلوریدا برگزار شود، نخستین ملاقات دو رهبر پس از تحولات اخیر سیاسی و قضایی مربوط به نتانیاهو است. از منظر اسرائیل، ایران مهم‌ترین پرونده محسوب می‌شود و نتانیاهو قصد دارد اطلاعات تازه‌ای درباره پیشرفت برنامه موشک‌های بالستیک جمهوری اسلامی و تلاش تهران برای احیای شبکه نیروهای نیابتی از طریق قاچاق سلاح و منابع مالی در اختیار ترامپ بگذارد. به گفته یک منبع سیاسی ارشد که وای‌نت به نقل از او گزارش داده، گزینه‌های روی میز شامل دستیابی به یک توافق جامع میان آمریکا و ایران، اقدام نظامی یک‌جانبه اسرائیل یا حمله مشترک اسرائیل و آمریکا است. این گزارش می‌افزاید که در اورشلیم این درک وجود دارد که واشینگتن پس از حملات خرداد ماه به تاسیسات هسته‌ای ایران در نطنز، فردو و اصفهان، تمایل چندانی به ورود به یک جنگ تازه ندارد، اما اسرائیل امیدوار است در صورت لزوم، چراغ سبز اقدام نظامی را از ترامپ دریافت کند. مقام‌های اسرائیلی معتقدند تهران از جنگ ۱۲روزه اخیر درس گرفته، اما «برداشت‌های اشتباهی» از آن داشته است. پیش از این منابع مطلع نیز ۲۹ آذر به ایران‌اینترنشنال گفتند نهادهای اطلاعاتی غربی تحرک‌های غیرمعمولی در فعالیت‌های نیروی هوافضای سپاه پاسداران شناسایی کرده‌اند. به نوشته وای‌نت، غزه دومین محور اصلی گفت‌وگوها خواهد بود. نتانیاهو و ترامپ قرار است درباره تکمیل مرحله اول توافق و گذار به مرحله دوم طرح آمریکا برای غزه رایزنی کنند؛ آن هم در حالی که پیکر ران گوئیلی، آخرین گروگان اسرائیلی، همچنان در اختیار حماس است. این نشریه گزارش داده که مادر گوئیلی همراه نتانیاهو به آمریکا سفر می‌کند و احتمال دارد با ترامپ دیدار کند تا بر این نکته تأکید شود که پرونده گروگان‌ها هنوز بسته نشده است. اسرائیل پیشرفت به مرحله دوم را به خلع سلاح واقعی حماس و غیرنظامی‌سازی غزه مشروط کرده و نگران است که این گروه تنها به تحویل نمادین سلاح‌ها بسنده کند. در ادامه، وای‌نت به سایر موضوعات مورد بحث اشاره کرده است؛ از جمله تلاش آمریکا برای پیشبرد پروژه‌های بازسازی غزه، تشکیل یک نهاد تکنوکرات برای اداره این منطقه و ایجاد نیروی بین‌المللی تثبیت‌کننده، که مشارکت ترکیه در آن از نظر اسرائیل خط قرمز به شمار می‌رود. تنش با آنکارا، مخالفت اسرائیل با فروش جنگنده‌های اف-۳۵ به ترکیه، آینده توافق کمک‌های امنیتی آمریکا به اسرائیل پس از سال ۲۰۲۸، آتش‌بس لبنان و ضرب‌الاجل خلع سلاح حزب‌الله در جنوب رود لیتانی، و همچنین وضعیت سوریه و احتمال ازسرگیری گفت‌وگوهای امنیتی با دولت دمشق، از دیگر محورهای این نشست عنوان شده‌اند. به گفته یک منبع ارشد سیاسی که وای‌نت به نقل از او گزارش داده، اهمیت این سفر فراتر از یک دیدار دوجانبه است: «موضوعات بسیاری روی میز است و باید درباره همه آن‌ها تصمیم‌گیری شود. نفس حضور نخست‌وزیر در آمریکا و این دیدار، خود عاملی برای اعمال فشار سیاسی و پیشبرد تصمیم‌های کلان منطقه‌ای است.» با ۲۲ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بالاچه سیاسی لینک مستقیم
www.balatarin.com
December 26, 2025 at 5:23 AM
پابلو اسکوبار ورژن ایرانی
با ۲۳ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بالاچه بالاخنده
لینک مستقیم
December 26, 2025 at 3:23 AM
از ماجرای «تونل» زیر بازار بزرگ تهران چه می‌دانیم؟
مجموعه‌ای از حفاری‌های غیرمجاز که در رسانه‌های ایران از آن با عنوان «پی‌خواری» و «جرزخواری» یاد می‌شود، باعث ایجاد شبکه‌ای از تونل‌ها در زیر چند سرای قدیمی بازار شده؛ «تونل‌»هایی که بنا بر اعلام نهادهای تخصصی، سازه‌های روی زمین را در معرض خطر جدی قرار داده‌اند. بازار بزرگ تهران، یکی از مهم‌ترین کانون‌های اقتصادی و تاریخی پایتخت، این روزها با بحرانی روبه‌رو شده که نه در سطح حجره‌ها، بلکه در لایه‌های زیرین زمین شکل گرفته است. بر اساس گزارش‌های منتشرشده در رسانه‌های ایران، این حفاری‌ها زیر سراهای آزادی (دستمالچی)، زیبا و نادری انجام شده است؛ سراهایی که به‌دلیل ساختار به‌هم‌پیوسته، آسیب‌پذیری مشترکی دارند. مسیر حفاری‌ها طبق گزارش روزنامه پیام ما، از ورودی بازار کفاش‌ها آغاز می‌شود، به بازار حمام‌چال امتداد می‌یابد و در نهایت به سرای دستمالچی می‌رسد. اسکندر مختاری، کارشناس پیشکسوت میراث فرهنگی، به رسانه‌ها گفته که این تونل‌ها در محدوده تقاطع بازار عباس‌آباد و گذر حمام‌چال قرار دارند و هر سه سرا را درگیر کرده‌اند. وسعت و ساختار فضاهای زیرزمینی بازار هر چند تاکنون هیچ عدد رسمی درباره طول و اندازه آنچه به نام «تونل‌»های زیر بازار معرفی می‌شود، اعلام نشده‌ اما روزنامه پیام‌ ما در تیتر گزارش خود از بازار تهران نوشته است: «حفارانی که هنوز ماهیت‌شان مشخص نیست، تونلی عمیق و باریک در پنج هزار مترمربع زیر بازار بزرگ تهران کنده‌اند، نزدیک به هسته مرکزی تهران قدیم.» با وجود این، در بدنه گزارش پیام ما هیچ اشاره‌ای به این عدد و منبع و گوینده آن نشده است. جستجوی بیشتر نشان می‌دهد که منبع این آمار و ارقام شخصی است به نام «آقای فیلی، از کسبه بازار» که به خبرگزاری ایسنا گفته است: «وسعت این اقدامات بسیار زیاد است؛ حدود ۵۰۰۰ فضا و نزدیک به ۱۲ درِ خروجی در این مجموعه وجود دارد که همین موضوع امکان پنهان‌کردن عملیات ساختمانی را فراهم کرده است.» حفاری‌ها از چه زمانی آغاز شد؟ به گفته محمد آیینی، شهردار منطقه ۱۲ تهران، ساخت این فضاهای غیر قانونی «احتمالا از اواسط دهه ۹۰ آغاز شده و تا پایان سال گذشته ادامه داشته است». ادعایی که در صورت صحت، بیش از پیش این پرسش را برجسته می‌کند که چگونه چنین تخلف گسترده‌ای طی سال‌ها از دید نهادهای نظارتی و مدیریت شهری پنهان مانده است. تاکید شهرداری بر عمر طولانی چنین پروژه مخفیانه‌ای در حالی است که یکی از کسبه قدیمی بازار در گفت‌و‌گو با ایران‌اینترنشنال تاکید کرد به‌واسطه کنترل‌‌ها و نظارت دائمی پلیس، امکان هر گونه فعالیت شبانه در بازار تهران بدون کسب مجوز از نیروهای انتظامی و شهرداری عملا غیر ممکن است. یکی دیگر از کسبه بازار در گفت‌و‌گو با ایران‌اینترنشنال با اشاره به این که در چند دهه گذشته شاهد تغییرات اندکی در این منطقه بوده، تاکید می‌کند به واسطه نظارت شهرداری، پلیس و میراث فرهنگی، ورود هر گونه مصالح ساختمانی، حتی یک کیسه سیمان بدون تایید مقامات رسمی در بازار ممکن نیست. آیینی در ادامه تاکید کرده است: «پس از شناسایی این موضوع در فروردین امسال، تخلف جدیدی گزارش نشده است.» به فرض صحت این گفته‌ها، مشخص نیست که چرا شهرداری در فاصله زمانی فروردین تا دی ماه سال جاری که در جریان این تخلفات قرار گرفته در این‌باره سکوت کرده است. هدف حفاری‌ها چه بوده است؟ بر اساس اظهارات مقامات رسمی، هدف اصلی حفاری‌ها ایجاد یک طبقه جدید زیرسطحی عنوان شده است؛ فضایی که به احتمال زیاد برای انبار یا کاربری‌های تجاری خارج از نظارت رسمی در نظر گرفته شده بود. به‌گفته علی نصیری، رییس سازمان مدیریت بحران شهر تهران، در بخشی از سازه که جزو پی ساختمان محسوب می‌شود، «یک طبقه جدید بدون امکان فنی و بدون مقاومت سازه‌ای» ایجاد شده است. پیامدهای سازه‌ای و خطرات انسانی مرکز تحقیقات وزارت راه، مسکن و شهرسازی که به‌عنوان مرجع قانونی تشخیص ایمنی ساختمان‌ها شناخته می‌شود، پس از بررسی‌های فنی اعلام کرده که سازه این سراها ناپایدار شده است. آثار این ناپایداری، از خم شدن سقف‌ها تا تضعیف و موج‌برداشتن ستون‌ها، در گزارش‌های رسمی ذکر شده است. به‌گفته سازمان آتش‌نشانی و مدیریت بحران، در این محدوده حدود هزار باب مغازه فعال است که نزدیک به سه هزار نفر به‌طور ثابت در آن کار می‌کنند. همچنین روزانه حدود پنج تا شش هزار نفر به این سراها رفت‌وآمد دارند. بر همین اساس، نهادهای مسئول هشدار داده‌اند که وقوع هر حادثه می‌تواند به یک فاجعه انسانی تبدیل شود. عاملان حفاری؛ پرسشی بی‌پاسخ با وجود شناسایی تخلفات و صدور دستورات قضایی، هویت افرادی که این تونل‌ها را حفر کرده‌اند همچنان اعلام نشده است. مقام‌های شهری گفته‌اند افراد سودجو شناسایی شده‌اند و پرونده در حال بررسی است، اما جزئیاتی از عاملان و دست‌اندرکاران این پروژه مخفیانه منتشر نشده است. هم‌زمان، برخی کسبه و کارشناسان این پرسش را مطرح می‌کنند که چگونه پروژه‌ای با این وسعت، در یکی از پرترددترین نقاط تهران، توانسته ماه‌ها یا سال‌ها ادامه پیدا کند؟ آنچه می‌دانیم و آنچه باقی مانده است آنچه تاکنون روشن شده، وجود یک شبکه حفاری غیرمجاز گسترده، هدفمند و زمان‌بر در زیر بازار بزرگ تهران است؛ شبکه‌ای که ایمنی سازه‌های تاریخی و جان هزاران نفر را تهدید کرده است. آنچه همچنان در هاله‌ای از ابهام قرار دارد، چگونگی شکل‌گیری این پروژه، میزان نظارت نهادهای مسئول در سال‌های گذشته و هویت دقیق عاملان آن است. با ۲۷ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بالاچه دانستنیها لینک مستقیم
www.balatarin.com
December 26, 2025 at 3:23 AM
مستند ترانه به روایت پگاه آهنگرانی ( ویدیو)
‏مستند ترانه به روایت پگاه آهنگرانی: «هر هنرمند در بزنگاهی در زندگی فرصتی دارد که تصمیمی تاریخی بگیرد. اکت انقلابی ترانه علیدوستی در گفتن آن نه تاریخی آنقدر تحسین‌برانگیز است که حتی اگر تا آخر عمر فیلمی بازی نکند، جایی در قلب تمام مردم ایران باز کرده که او دیگر فقط یک بازیگر نیست، یک شمایل و آیکون است.» پگاه آهنگرانی، مستندساز و بازیگر در گفتگو با بی‌بی‌سی فارسی به چگونگی ساخت مستند ترانه می‌پردازد. او با اشاره به دوستی دیرینه خود با خانم علیدوستی می‌گوید: «او روی ۲۵ سال دستاورد سینمایی خود پا گذاشت و کاری ستودنی کرد. ریسک و تصمیم بزرگ او با وجود کارنامه درخشان حرفه‌ای و دختری که دارد وجه تمایز او شد با خیلی‌ها از جمله من.» خانم آهنگرانی با اشاره به هنگامه قاضیانی، سهیلا گلستانی و دیگر زنان سینما که از فعالیت منع شده‌اند گفت: «این عاملیت زنان معترض بود که بگویند این ما هستیم که دیگر با این وضعیت کار نمی‌کنیم و در این بازی نخواهیم بود و این قابل ستایش است وگرنه که جمهوری اسلامی برای بازگشت آنها فرش قرمز خواهد انداخت.» https://x.com/i/status/2004262436635836539 با ۲۲ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بالاچه سینما لینک مستقیم
www.balatarin.com
December 26, 2025 at 1:23 AM
بودجه وحشتناک ۳۷۰۰ میلیارد تومانی برای یک جای عجیب با عنوان مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم‌اسلامی
با ۲۲ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بالاچه اقتصاد
لینک مستقیم
December 26, 2025 at 1:23 AM
با حکومت پهلوی «گوگوش» شدم، با جمهوری اسلامی «سیاسی
گوگوش همراه با پرویز صیاد، مهدی ذکایی، مارتیک، نازنین بنیادی و سینا سرلک در مراسم رونمایی کتاب خاطراتش رادیو فردا: محمد ضرغامی گوگوش در تازه‌ترین جستارِ زندگیِ خود، ماجراهای ستاره شدن در پیش از انقلاب تا «ستاره‌کُشی» در جمهوری اسلامی را در کتاب خاطراتش به هم گره زده است؛ کتابی که با همکاری تارا دهلوی به انگلیسی منتشر شد و سپس نسخه فارسی آن با همکاری هما سرشار در اختیار فارسی‌زبانان قرار گرفت. فاصله نسخه انگلیسی این کتاب، «گوگوش: صدای گناه‌آلود»، و نسخه فارسی آن، «گوگوش: صدای قدغن»، تنها جابه‌جایی چند واژه در برابر دو مخاطب از تباری دیگر نیست؛ هر یک به موازات هم، با کناره گرفتن از تاریخ‌نگاری با لحن خاص خود، امید را برای پاسخ به ناامیدی جست‌وجو می‌کنند. خاطرات گوگوش پژواک ناخوانده‌های او در میان دو سکوت است؛ سکوت و خاموشیِ بهت‌آور به هنگام انقلاب اسلامی بهمن ۵۷ با تندروی‌هایش، و بار دیگر سکوت در برابر «سایه‌ها»، جایی که او «شک و تردیدش را برای خودش نگاه داشت.» گوگوش در سخن پایانی کتابش از خداحافظی می‌گوید و می‌نویسد «اگر به گوگوش بود، هرگز متوقف نمی‌شد»؛ اما فائقه [نام شناسنامه‌ای خواننده] که در کتاب خاطراتِ او حضوری نامحسوس اما مرشدگونه دارد و به قول گوگوش، «همیشه مراقب اوست»، به او درگوشی حرف‌هایی می‌زند. گوگوش می‌گوید: «فائقه حق دارد… بدنم دیگر مثل گذشته حرکت نمی‌کند و نمی‌توانم تارهای صوتی‌ام را مثل قبل تحت فشار بگذارم. با اینکه دلم می‌شکند از این‌که نمی‌توانم یک بار دیگر در خانه روی صحنه بروم، اما خودم را خوشبخت می‌دانم که دوباره توانستم اجرا کنم؛ آن هم برای چهار نسل.» گفت‌وگوی مفصل رادیو فردا با شاه‌ماهی موسیقی ایران، گوگوش، را می‌توانید همین‌جا بشنوید یا متن آن را در ادامه بخوانید. گوگوش در آینه تارا من کتاب را که خواندم—به انگلیسی البته، نه به فارسی—امیدوارم که نسخه فارسی‌اش را بتوانم بخوانم؛ خیلی برایم جالب بود… آدرس‌ات را اگر بدهی، فارسی‌اش را برایت می‌فرستم… ابتدای کتاب شما می‌گویید که این «ارائه یک روایت تاریخی قطعی نیست»، ولی من این‌طوری احساس کردم که گوگوش در برابر تاریخ یا در کنار تاریخ قرار گرفته؛ اتفاقاً یادِ ترانه اردلان سرفراز هم افتادم که آقای داریوش خوانده بود—«تاریخ وحشتکده‌ای بی‌شرم و بی‌ترحم است»—که اصولاً تاریخ را قاضیِ بی‌رحمی توصیف می‌کند. شما از جایی آغاز می‌کنید که وارد زندان جمهوری اسلامی شدید؛ خانه‌ای که مالِ مصطفی مصباح‌زاده، مؤسس روزنامه کیهان، بوده و شما از آن خاطره دارید، اما آن خاطره‌ها کاملاً تغییر کرده. به هر حال، ما جزئی از تاریخیم. انسان‌ها تاریخ را می‌سازند. من هم مستثنا نیستم و فکر می‌کنم هم برای خاطراتی که دارم، تاریخچه زندگی من را می‌سازد و برای دیگرانی هم که نقشی در ایجاد تاریخ برای آینده‌ها دارند، بی‌تأثیر نیست. خانم گوگوش، شاید بی‌راه نباشد اگر از شما بپرسم زمانی که داشتید این خاطرات را می‌نوشتید، آیا جایی بوده که فکر کنید از دایره صداقت خارج شدید یا نخواستید چیزی را بگویید؟ در خاطرات من بخش‌هایی هست که بیشتر به این دلیل که کسانی را که در آن‌ها سهم داشته‌اند، تا زمانی که در قید حیات هستند دچار گرفتاری نکنم، به آن‌ها اشاره نمی‌کنم؛ اما صادقانه بگویم، این کتاب تا جایی که ذهنم یاری کرده و به اصطلاح، هر خاطره‌ای که می‌توانستم به آن اشاره کنم و بیانش کنم، برای تارا کاملاً صادقانه بوده است. پس شما ابتدا مسائل را برای خانم دهلوی مطرح می‌کردید و سپس خانم دهلوی آن‌ها را به نگارش درمی‌آوردند. تارا در وهله اول خیلی اصرار داشت که من خاطراتم را با یک نویسنده در میان بگذارم، ولی از آنجایی که زیاد مایل به این کار نبودم، یا بهتر بگویم هنوز کسی که بتوانم راحت با او حرف بزنم به نظرم نرسیده بود، دلم می‌خواست آن صداقتی را که می‌خواهم با نویسنده خاطراتم در میان بگذارم، داشته باشم؛ هرچند شاید دچار تردید بودم. اما به این دلیل که مادرِ تارا از دوستانِ خیلی قدیمیِ من هست… خانم پرتو دهلوی… بله؛ می‌توانم بگویم وقتی ۱۳ـ۱۴ سالش بود، من با او آشنا شدم؛ در ویلای بهروز وثوقیِ آن زمان. از آن به بعد با پرتو رفاقتِ خیلی نزدیکی پیدا کردم. هر جا برنامه‌ای داشتم، پرتو با من بود و در نتیجه خاطره‌های آن زمانِ من را، حتی جاهایی که خودم یادم نمی‌آمد، او به من یادآوری می‌کرد. بنابراین من نمی‌توانستم و نباید وقتی خاطراتم را تعریف می‌کنم، با خودم صادق نباشم؛ چون اگر با خودم صداقت نداشته باشم، چطور می‌توانم داستانِ زندگی‌ام را با صداقت تعریف کنم؟ خب، از وقتی از ایران آمدم بیرون، با پرتو بیشتر رفت‌وآمد داشتم؛ البته با وجودِ فاصله جغرافیایی. ایشان فرانسه بودند… بله، و دخترش تارا هم آنجا به دنیا آمده بود و آن زمانی که سال ۲۰۰۰ در پاریس بعد از ۲۰ سال دوباره می‌دیدمش، تارا خیلی کوچک بود و اصلاً گوگوش را نمی‌شناخت و خیلی هم به‌اصطلاح با من غریبگی می‌کرد. من چند روز پیش دخترخانمی را در جمهوری چک دیدم؛ پزشکی می‌خواند، مادرش چک بود و پدرش ایرانی. فارسی هم زیاد بلد نبود، ولی واقعاً شما را دوست داشت و عاشق کارهایتان بود. من هم یک آلبوم «حجم سبز» که رادیو فردا هم در پشتیبانیِ تولیدِ آن نقش داشت، را به او دادم. خیلی از بچه‌هایی که بیرون از ایران به دنیا آمدند یا در خارج از ایران زندگی کردند و بزرگ شدند، ارتباط برقرار کردند، اما این ارتباط به دلیل والدین‌شان بود. برای بچه‌هایی که گوگوش را نمی‌شناختند، خب مادرهایشان ترانه‌های من را می‌شنیدند و گوش می‌کردند و به‌تبعِ بچه‌ها هم شاید بی‌اختیار ترانه‌ها را می‌شنیدند و با آن‌ها ارتباط برقرار می‌کردند. البته برنامه‌های «رنگارنگ‌ها» هم خیلی به ما کمک کرد. خودِ شما هم خیلی شیرین بودید. مثلاً در آن برنامه‌ای که با حضور لاندو بوزانکا—هنرپیشه ایتالیایی که با فیلم «طلاق به سبک ایتالیایی» به شهرت رسید—برگزار شد، نحوه اجرای شما با حضور هنرمندانِ خوبی که آنجا بودند. برگردیم به خانم تارا؛ گفتید که تارا گوگوش را نمی‌شناخت. نمی‌شناخت؛ یک دخترِ فرانسوی شده بود؛ یعنی در واقع چون آنجا تحصیل می‌کرد. یک برادرِ کوچک‌تر هم داشت و خب بچه‌هایی که با هم بزرگ می‌شوند، زبانی که در محیطِ زندگی‌شان هست رویشان تأثیر می‌گذارد. زبانشان می‌شود زبانِ جایی که در آن زندگی می‌کنند. چطور شد شروع کرد به نوشتن؟ به‌خاطر اینکه جزئیاتی که شما در کتاب می‌دهید، آن توصیف‌هایی که انجام می‌شود، خیلی هنرمندانه است؛ به‌ویژه توصیفِ چهره افراد یا فضاها؛ مثلاً همان خانه آقای مصباح‌زاده یا جاهای دیگری که شما مخاطب را همراه می‌کنید تا با شما بیاید و ببیند. این‌ها توصیف‌های دقیقی است. می‌خواستم بدانم این توصیف‌ها ساخته و پرداخته خودِ شما بوده، یا خانم دهلوی، یا اینکه به‌صورت مشترک روی آن کار کرده‌اید؟ چون شما گفتید کسی نبود که بتوانید مثلاً به او تکیه کنید. خب خانم هما سرشار هم بودند که شما اخیراً نزدیکی زیادی با هم پیدا کرده بودید. آقای ضرغامی، من سال ۲۰۰۳ وقتی از کانادا به لس‌آنجلس نقل مکان کردم، اولین کاری که کردم تماس با خانم سرشار بود و ایشان را دعوت کردم. ایشان مدتی در هتلِ من بودند و اولین موضوعی که با ایشان در میان گذاشتم این بود که خانم سرشار کتاب‌های زیادی دارند و یکی از کتاب‌هایشان مصاحبه با شعبان جعفری است. من این کتاب را در کانادا که بودم خوانده بودم و چون احساس نزدیکیِ بیشتری با هما جان می‌کردم، وقتی ایشان را دعوت کردم پیشنهاد کردم بنشیند و من داستانم را بگویم و ایشان بنویسد؛ در واقع یک مصاحبه طولانی. اما این اتفاق نیفتاد به دلیل کنسرت‌ها و سفرهایی که به خاطرِ آن‌ها داشتم و آن وقتِ مناسب را پیدا نکردم تا با فراغ بال صحبت کنیم. در اثر فاصله، یک‌سری خاطرات هم خاکستری و کم‌رنگ می‌شوند یا به آرشیوِ ذهنیِ آدم می‌روند و شاید دیگر یادمان نیاید. بعد از سال‌ها، وقتی تارا دیگر یک خانمِ بزرگی شده بود و به اصطلاح تحصیلات دانشگاهیِ رشته روانشناسی می‌خواند…. رشته مورد علاقه شما بوده دیگر، خانم گوگوش؛ شما می‌خواستید روان‌شناس بشوید، بر اساس کتاب. بله، البته به آن دلیل نشد. چون من با خانواده پرتو و تارا در ارتباط بودم، بزرگ شدنِ تارا را شاهد بودم و می‌دیدم چقدر فهم دارد و چقدر بینِ ما نزدیکی بود؛ مثل خواهرزاده‌ام شده بود. از زمانی که با گوگوش آشنا شده بود و بعدتر که ارتباطمان بیشتر شد، اصرارِ زیادی می‌کرد و پیشنهاد می‌داد که غیرایرانی‌ها هم لازم است درباره شما بدانند و به همین دلیل کتاب به زبانِ انگلیسی نوشته شد. ولی نکاتی در کتاب بود که حتی برای منِ ایرانی هم جالب بود؛ چون من مثلاً گذشته خانوادگیِ شما را، به‌ویژه در ارتباط با مادرتان، نمی‌دانستم که مادرتان گذشته‌ای دارد که حتی به نوعی با سیاست هم پیوند خورده است. خب، این‌ها اتفاقات خصوصی و طبیعی زندگیِ من بود که آن زمان جراید به آن‌ها نمی‌پرداختند و بیشتر آنچه زیرِ ذره‌بینِ جراید بود، نوشته می‌شد. بعد هم، آقای ضرغامی، آن زمان ارتباط به این صورت که امروز با دنیای مجازی هست، نبود و مردم آن‌قدرها با اتفاقاتِ مختلف برخورد نداشتند. امروز این تلفن‌هایی که دستِ همه ماست، خیلی چیزها را در دسترسِ همه قرار داده و بسیاری از مسائلی که آن زمان در مجلات و روزنامه‌ها چاپ نمی‌شد، امروز در اختیار همه هست. آن زمان شما آن اتفاقات را در جراید نمی‌دیدید، ولی وقتی قرار شد من زندگی‌ام را برای تارا تعریف کنم—آن هم برای غیرایرانی‌ها، چون تارا اصرار داشت که من بنشینم و تعریف کنم و او ضبط کند و بعداً این را به یک نویسنده بدهد—اما… به صورتِ ویدئویی ضبط می‌کردید یا به صورت صوتی؟ صوتی. هر روز، وقتی در پاریس بودم، همیشه در منزلِ پرتو زندگی می‌کردم و در نتیجه هر روز با تارا در ارتباط بودم. روندِ کار این بود که می‌نشستیم، او دستگاه را می‌گذاشت و من برایش تعریف می‌کردم. ویژگیِ نوشتارِ این کتاب این است که تارا، بدون اینکه هیچ‌وقت در ایران بوده باشد، وقتی من برایش تعریف می‌کردم، تصویرهای محلِ حادثه یا محلِ اتفاق را به زیبایی به نگارش درآورد. پس این هنر خود خانم دهلوی است در نگارش، چون خیلی دقیق این‌ها را نوشته‌اند. شیوه نگارش هم جالب است؛ شما زندگی خودتان را به‌صورت خطی روایت نمی‌کنید، بلکه به گذشته دور رجوع می‌کنید و از آنجا مخاطب را به موقعیت کنونی می‌برید. این بازیِ زمانی در کتاب خیلی خوب حس می‌شود و مخاطب با آن همراه می‌شود. دقیقاً، دقیقاً. او تصمیم گرفت که کتاب را به این صورت بنویسد. نوشته‌ها آن‌قدر تغییر کرد که گفت از کجا شروع کنیم و من هم آن‌ها را در اختیارش گذاشتم؛ خودش انتخاب کرد. خودش می‌گوید: «هی تایپ کردم، هی پاک کردم، گذاشتم کنار—نه، این نیست، این‌جوری—و آن حسی را که کتاب به خواننده می‌دهد، خودش پیدا کرد.» در حالی که تارا اصلاً هیچ‌وقت کتاب ننوشته بود؛ او تا آن زمان در زمینه روان‌شناسی تحقیق می‌کرد، تحصیلات دانشگاهی‌اش را تمام کرده بود و این کتاب اولین تجربه نویسندگی‌اش بود. برگردیم به فصل اول کتاب، از جایی که خانم مرجان—هنرپیشه و خواننده—وارد می‌شوند، خانم مرجان به‌صورت دوشادوش شما حضور دارند و خیلی کمتر حرف می‌زنند؛ مثل یک هنرپیشه نقش مکمل در داستان، اما به پیرنگ داستان کمک می‌کنند. یعنی به خاطرات شما یک رنگ خاص می‌دهند و حضورشان آن‌جا ملموس است. من همان‌طور که برایم اتفاق افتاده بود و در خاطرم بود، همان‌ها را برای تارا تعریف می‌کردم. در نتیجه، آنچه یادم بود که با مرجان چه صحبت‌هایی داشتیم، به آن‌ها پرداخته شده است. ولی خب، جاهایی هم هست که گفتم به دلیل رعایت بعضی مسائل—که در اول کتاب هم اشاره شده است—حتی بعضی از اسم‌ها فقط اسم کوچک ذکر شده است؛ یعنی مثلاً لادن یا یونس. اسم‌ها را خودمان انتخاب کردیم، چون هیچ‌کدام از اسمِ کسانی را که به آن‌ها اشاره شده بود، یادم نبود؛ ولی وجودشان و حضورشان واقعی بود. پولاد و کامبیز خانم گوگوش، آیا این کتاب برای شما به‌نوعی پاسخ به مطالبی است که دیگران در این سال‌ها درباره شما گفته‌اند و بعضی از آن‌ها شاید حتی برای خودتان هم شنیدنش خوشایند نبوده است؟ نه، قصد نداشتم چیزی را ثابت کنم. من زندگی‌ام را تعریف کردم؛ هر آنچه که بوده. حالا وقتی شایعات به شکلی دیگر مطرح می‌شود و مرا با نام یا ویژگی‌های دیگری قضاوت می‌کنند، این را به خودشان می‌گذارم. برای همه این‌طور است؛ کسانی که اسمی در جامعه دارند، همیشه این حرف‌ها هست. جالب است که شما هیچ‌وقت واکنش نشان ندادید به ماجراهایی که درباره‌تان مطرح می‌شود؛ مثل داستان آقای وثوقی و خانم بنایی. بعد، خانم بنایی چند وقت پیش حرفی زد. من دیدم اخیراً این عبارت‌ها در شبکه‌های اجتماعی زیاد شده و همه می‌خواهند افشاگری کنند علیه همدیگر. مثلاً در کتاب شما به رابطه‌تان با آقا کامبیز، پسرتان، اشاره شده و بعد آقا کامبیز در یک مصاحبه مطالبی مطرح کرد. یا حتی پولاد کیمیایی—هنرپیشه سینما—در مورد خانم گیتی—خواننده و آهنگساز—صحبت‌هایی کرده بود. بعد از آن مصاحبه‌ها، آیا این‌ها مسائلی بوده که بخواهید نظرتان را قاطعانه بیان کنید یا ترجیح دادید همیشه سکوت کنید؟ ترجیح می‌دهم سکوت کنم؛ چون واقعیت را هم خودِ کامبیز می‌داند، هم پولاد می‌داند و هم من می‌دانم. همین‌قدر کافی است. به هر حال می‌گذرد؛ یا ما به واقعیت ماجرا واقف می‌شویم یا نمی‌شویم. آن چیزی که اتفاق افتاده، دورانی که بوده، من هرآنچه گذشته را با احساس قلبی‌ام بیان کرده‌ام. بیشتر در دورانی که همیشه در منزل بودم و کار نمی‌کردم، کار طبیعی‌ام خانه‌داری بود. من می‌دانم و خدای من هم می‌داند که هیچ‌چیزی را برای پولاد کم نگذاشتم و هیچ‌وقت نسبت به او بی‌علاقه نبودم. من نامادری داشتم و تجربه‌اش تجربه خوبی برایم نبود؛ بنابراین سعی می‌کردم آن مهر مادری را به او بدهم تا احساس نامادری‌بودن در رابطه‌مان نباشد. برای کامبیز خان چطور؟ ولی برای پسرم، خب، آن زمان‌ها محبت مادری کم داشته است. کامبیز به دلیل گرفتاری‌های کاری من—نتوانستم به پسرم، به بچه‌ای که ناخواسته باردار شدم، به اندازه کافی برسم—اما از وقتی به دنیا آمد، تنها دل‌خوشی من در آن زندگی کامبیز بود. وقتی از هم جدا شدیم، بالاجبار از او جدا شدم؛ یعنی از من گرفته شد، اما تا جایی که می‌توانستم و در توانم بود، آن محبتی را که هر مادری نسبت به فرزندش دارد، به او دادم. البته کمی اغراق در صحبت‌های کامبیز هست که آن هم به این دلیل است که افکار و گفته‌های پدرش—محمود قربانی—بر او اثر گذاشته است. پس یعنی آقا کامبیز بیشتر به پدرش گرایش دارد… به هر حال، او حال‌واحوال خودش را نشان می‌دهد. شما در این کتاب خیلی تلاش کرده‌اید نشان دهید که می‌خواهید رابطه‌تان را با آقا کامبیز ترمیم کنید. آیا توانستید این اتفاق را رقم بزنید و رابطه با ایشان ترمیم شد یا نه؟ در این چند سال گذشته، به‌خصوص در یک سال‌ونیم اخیر، تلاش کردم، اما نشد؛ چون یک‌سری اتفاقات خیلی شخصی است و نمی‌خواهم بگویم. به همان دلایل، متأسفانه هنوز این اتفاق که رابطه ترمیم پیدا کند، نیفتاده است. ولی دوست داشتید آقا کامبیز راه شما را ادامه بدهند، چون رفتن به آن سمت و یک ترانه هم خواندند. اتفاقاً آن ترانه خیلی هم موفق شد، اما بعد اصلاً ادامه پیدا نکرد. ببینید، ادامه‌دادنِ آن کار پشتکار می‌خواهد. کامبیز پشتکار لازم را برای کار خودش نداشت و دنبال‌کردنِ این حرفه مهم است. این‌طور نیست که من بنشینم و منتظر بمانم تا دیگران مرا به شهرت برسانند یا کاری را که شروع کرده‌ام، برایم انجام دهند. خودش نخواست دنبال کند، چون این اتفاق نمی‌افتاد. من هم تا جایی که می‌توانستم به او کمک کردم؛ برای انتخاب آهنگ. شعر را در اختیار مهرداد آسمانی گذاشتیم و ایشان به‌خوبی و به‌روز آن را آماده کرد. نتیجه شد ترانه «شکلات» که پرشنونده شد. بله، «تو خودت قندو نباتی…» بله، این ترانه خیلی موفق شد. کمکی بود که مهرداد آسمانی بدون هیچ چشم‌داشتی برای کامبیز کرد. از طرف دیگر، آقای کمپانی کلتکس… آقای پاکروان… آقای پاکروان این آلبومِ کامبیز را—که چند ترانه‌اش از قبل به‌صورت آهنگ‌های انگلیسی ضبط شده بود و یکی از ترانه‌ها را شهبال شب‌پره عزیز، که از دوستان قدیمی من بود، برایش ساخته بود—همه کمک کردند تا این آلبوم منتشر شود، ولی پشتکار می‌خواست که بعدش این کار را دنبال کند. الان یک لحظه گفتید که شهبال شب‌پره از دوستان خوب من بود. یعنی الان دیگر از دوستانتان نیست؟ یک لحظه مرا برد در این فکر که… سال‌هاست که از او بی‌خبرم. واقعاً؟ سال‌هاست، چون که… چون شما با شهرام شب‌پره نزدیک هستید، گفتم حتماً با او در ارتباط هستید. نه، مدت‌هاست. اتفاقاً کارهای زیبایی هم داشتند با گروه بلک‌کتز و خوانندگان بسیار خوبی که داشتند. یکی از آهنگ‌های شهبال را خیلی زیبا در مورد من خواندند (ترانه «پلی به گذشته‌ها»). شهرزاد سپانلو… شما منظورتان گروه سیلوئت است؟ سیلوئت، بله… سیلوئت را که با شهرزاد، سپیده و خانم شراره بود، به گمانم اگر درست یادم بیاید، راه انداخت. جزو نابغه‌هاست… به هر حال شهبال شب‌پره است؛ یکی است و تا به حال مثالش نیامده است. بسیار هم کمک کرده در جهت معرفی خواننده‌های خوبی که الان هستند و الان جداگانه فعالیت می‌کنند. کینه‌ای نیستم مصاحبه کامل در لینک https://www.radiofarda.com/amp/33631081.html با ۲۲ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بالاچه اخبار سلبریتی‌ها لینک مستقیم
www.balatarin.com
December 26, 2025 at 1:23 AM
ریشه‌های واقعی سقوط پهلوی: نتیجه سال‌ها تجربه زیسته سرکوب، تحقیر، نابرابری و بی‌صدایی و نبود هیچ روزنه‌ای برای مشارکت...
یادآوری انقلاب ۵۷ نه به معنای دفاع از آنچه پس از آن رخ داد، بلکه به معنای دفاع از حق مردم برای رهایی از استبدادی است که دیگر قابل تحمل نبود. انقلاب ۵۷ گواه این واقعیت است که رژیم‌هایی که بقای خود را بر زور، اتکا به قدرت‌های خارجی و حذف سیستماتیک جامعه بنا می‌کنند ــ حذف و سرکوبی که هدف آن تأمین نیروی کار ارزان، انباشت سود و چپاول بی‌مهار است و از ویژگی‌های سلطنت‌های غیراروپایی به‌شمار می‌آید ــ حتی اگر برای مدتی طولانی پایدار بمانند، در نهایت زیر فشار تناقض و اعتراضات انباشته شده و روزافزون سرنگون می شوند. ¤¤¤¤¤¤ ناصر اصغری توجه به وقوع انقلاب ۱۹۷۹ (۱۳۵۷) ایران به مراتب کمتر از پیامدها، نتایج و رژیمی بوده که این انقلاب نهایتا به وجود آورد. در سال‌های اخیر که جمهوری اسلامی با بحران‌های لاینحل روبرو بوده و سرنگونی آن به امری محتمل و نزدیک تبدیل شده، یک نیروی تاریک مرده خاصی، یعنی سلطنت‌طلبی، با تمام خصوصیاتی که دلیل شد مردم حکومتشان را سرنگون کنند، بار دیگر به صحنه آمده است. اگر بپذیریم که انقلاب‌های بزرگ علل تصادفی یا پیش‌پا‌افتاده ندارند، ناچار باید سقوط رژیم پهلوی را در چارچوب یک روند تاریخی بررسی کنیم؛ روندی که طی دهه‌ها شکل گرفت و هدف نانوشته اما واقعی آن برچیدن حکومتی بود که بقای خود را بر دستگاه امنیتی و سرکوبگری چون ساواک بنا کرده بود. رژیم پهلوی نه صرفا به دلیل اشتباهات مقطعی، بلکه به سبب ماهیت ساختاری خود به بن‌بست رسید و مثل همه سیستم‌هایی که دوران تاریخی آنها به پایان رسیده بود، با زبان خوش نمی‌خواست از صحنه سیاست کنار برود. نباید فراموش کرد که انقلاب ۵۷ حاصل یک لحظه هیجانی یا تصمیم ناگهانی نبود. این انقلاب نتیجه سال‌ها تجربه زیسته سرکوب، تحقیر، نابرابری و بی‌صدایی بود. نسلی که بزرگ شده بود و هیچ روزنه‌ای برای مشارکت واقعی در سرنوشت خود نمی‌دید، ناگزیر به دنبال دگرگونی بنیادین رفت. به همین دلیل، فروپاشی رژیم پهلوی نه یک حادثه، بلکه نقطه پایانی بر یک مسیر تاریخی بود. سلطنت‌طلبان با این فرض نادرست که جامعه حافظه تاریخی خود را از دست داده است، به‌طور مداوم می‌کوشند شرایط امروز ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی – که بی‌تردید کارنامه‌ای آکنده از سرکوب، فساد و جنایت دارد – را با وضعیت پیش از انقلاب مقایسه کنند و از دل این مقایسه به این نتیجه برسند که راه‌حل، بازگشت به دوران سلطنت است. این رویکرد اما عامدانه یک واقعیت اساسی را نادیده می‌گیرد: آنچه در سال‌های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ رخ داد، حاصل توطئه یا خطای لحظه‌ای نبود، بلکه برآمده از مجموعه‌ای از بحران‌های عمیق اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بود که زندگی بخش‌های وسیعی از جامعه را به بن‌بست رسانده بود. امروز سلطنت طلبی و سلطنت طلبان نه به عنوان یک بدیل واقعی، بلکه عمدتا به مثابه نیرویی تفرقه‌افکن و پروواکاتیو عمل می‌کند که هدف اصلی آن بی‌اعتبار کردن مبارزه برای سرنگونی رژیم موجود است. وقایع مشهد در مراسم یادبود خسرو علی کردی یک بار دیگر، یا شاید دقیق‌تر بتوان گفت به عنوان فرصتی تازه، این پرسش را پیش می‌کشد که چرا انقلاب ۵۷ به وقوع پیوست و چرا شاه‌پرستی و سلطنت‌طلبی، به عنوان یک آلترناتیو جدی برای دوران پس از جمهوری اسلامی، چیزی جز توهم گروهی با نوستالژی کودکانه نسبت به دورانی سپری شده نیست. پرسش اصلی این است: آیا ممکن است جامعه به طور جمعی دچار فراموشی شده باشد؟ یکی از عوامل بسیار مهم انقلاب ۱۳۵۷، وضعیت اجتماعی و اقتصادی نابرابر جامعه ایران بود؛ در شرایطی که رژیم پهلوی از رشد اقتصادی و مدرنیزاسیون سخن می‌گفت، بخش‌های وسیعی از جامعه در فقر نسبی و ناامنی معیشتی به‌سر می‌بردند و شکاف طبقاتی بطور فزاینده‌ای تعمیق می‌شد، به‌گونه‌ای که ثروت‌های کلان در دست اقلیتی محدود و نزدیک به دربار و ساختار قدرت متمرکز شده بود. اصلاحات از بالا، بدون مشارکت واقعی نمایندگان مردم، نه‌تنها به بهبود پایدار زندگی اکثریت منجر نشد، بلکه بی‌عدالتی‌های تازه‌ای تولید کرد که یکی از نتایج مستقیم آن گسترش حاشیه‌نشینی بود. مهاجرت گسترده روستاییان پس از اصلاحات ارضی و اسکان آنان در زاغه‌ها و سکونتگاه‌های غیررسمی پیرامون شهرها، لایه‌ای اجتماعی پدید آورد که در فقر شدید، محرومیت از خدمات شهری و بی‌ثباتی زندگی می‌کرد و توسعه نابرابر و نمایشی رژیم، خشم انباشته آنان را به اعتراضات خودجوش و معیشتی بدل ساخت. برخورد امنیتی و خشن حکومت با این اعتراضات – از تخریب زاغه‌ها و اخراج‌های ناگهانی تا سرکوب و تحقیر – نه‌تنها مسئله فقر و حاشیه‌نشینی را حل نکرد، بلکه مطالبات اقتصادی را به نفی کلی رژیم پیوند زد و حاشیه‌نشینان را در سال‌های ۵۶ و ۵۷ به نیرویی فعال در خیابان و یکی از شتاب‌دهنده‌های اجتماعی انقلاب ۱۳۵۷ تبدیل کرد. در پی اصلاحات ارضی بخش بزرگی از دهقانان و روستاییان به نیروی کار ارزان و بی‌ثبات شهری بدل شدند. این جمعیتِ کنده‌شده از زمین، در کارخانه‌ها، پروژه‌های عمرانی، صنایع نفت، راه‌آهن، بنادر و خدمات شهری جذب شد و به تدریج طبقه‌ای را شکل داد که از یک سو فاقد امنیت شغلی، تشکل مستقل و حقوق صنفی بود و از سوی دیگر مستقیما با نظم استبدادی و سرمایه‌داری دولتی پهلوی در تماس روزمره قرار داشت. این طبقه کارگری نوپا، که امکان بیان مطالبات خود را از هر مسیر قانونی و صنفی از دست داده بود، در سال‌های پایانی رژیم پهلوی از سطح نارضایتی پراکنده به کنش جمعی ارتقا یافت. اعتصابات سراسری، به‌ویژه در صنعت نفت، حمل‌ونقل و بخش‌های کلیدی اقتصاد، ضربه نهایی را به رژیمی وارد کرد که مشروعیت اجتماعی‌اش پیش‌تر فروریخته بود اما هنوز بر دستگاه سرکوب و درآمدهای نفتی تکیه داشت. بدون ورود سازمان‌یافته و فلج‌کننده این طبقه به صحنه انقلاب، سرنگونی رژیم پهلوی نه به این سرعت و نه با این قطعیت ممکن بود. یکی دیگر از دلایل اصلی خیزش انقلابی مردم، وجود ساواک بود. ساواک فقط یک سازمان اطلاعاتی نبود، بلکه ستون فقرات یک نظام سیاسی مبتنی بر ترس، کنترل و خاموش کردن هر صدای مخالف به شمار می‌رفت. در چنین سیستمی، هر نوع فعالیت سیاسی مستقل، هر تلاش برای تشکل‌یابی، و حتی کوچک‌ترین اعتراض صنفی یا فکری با خشن‌ترین اشکال سرکوب پاسخ داده می‌شد. زندان، شکنجه، تبعید و حذف فیزیکی ابزارهای عادی حکومت بودند، نه استثناهای موقتی. اما ساواک خود محصول یک واقعه تعیین‌کننده دیگر بود: کودتای ۲۸ مرداد. رژیم پهلوی مشروعیت سیاسی خود را نه از اراده مردم، بلکه از سرنگونی یک دولت منتخب در یک پروسه کاملا شفاف و قابل قبول برای دوره خودش به دست آورد. دولت مصدق با دخالت مستقیم دولت‌های انگلیس و آمریکا و با نقش فعال دستگاه‌های جاسوسی مانند CIA سرنگون شد. پس از این کودتا، شاه دیگر حتی تظاهر به اتکا به مردم را کنار گذاشت و آشکارا بر حمایت قدرت‌های خارجی و دستگاه امنیتی داخلی تکیه کرد. این پیوند میان استبداد داخلی و سر کار آمدن رژیم استبداد توسط توطئه و کودتا یکی از ریشه‌های عمیق نفرت عمومی از رژیم بود. ساختار ارباب و رعیتی، چه در شکل سنتی و چه در قالب‌های مدرن‌تر اداری و اقتصادی، همچنان بر جامعه حاکم بود. قدرت بر پایه اطاعت کور، وابستگی شخصی و بهره‌مندی از امتیازهای تحمیلی شکل گرفته بود، نه بر اساس حق و قانون. مردم انقلاب کردند تا به این سیستم فکری و عملی پایان دهند؛ سیستمی که در آن انسان نه شهروند، بلکه تابع و فرمان‌بر تلقی می‌شد. از سوی دیگر، فقدان آزادی بیان و آزادی‌های سیاسی نقش تعیین‌کننده‌ای در انباشت نارضایتی داشت. مطبوعات مستقل وجود نداشتند، احزاب واقعی اجازه فعالیت نداشتند و هر نوع نقد بر این وضعیت به سرعت سرکوب می‌شد. حتی اصلاح‌طلب‌ترین صداها نیز، که با تشریفات خاص و احترام به سلطنت و شخص شاه ابراز می‌شد، یا حذف می‌شدند یا ناچار به سکوت. در چنین فضایی، امکان اصلاح تدریجی از درون نظام عملا منتفی شده بود و جامعه به سوی یک گسست انقلابی سوق داده می‌شد. شاه‌پرستان معمولا زمانی که با پرسش‌های جدی درباره ماهیت خودکامه و سرکوبگر حکومت پهلوی، نقش ساواک و نظام شکنجه و حذف مخالفان روبه‌رو می‌شوند، عقب‌نشینی تاکتیکی می‌کنند و با ارجاع به “سلطنت‌های اروپایی” می‌کوشند چهره‌ای نرمال، مشروطه‌خواهانه و بی‌خطر از آن نظام ترسیم کنند. اما این قیاس آگاهانه گمراه‌کننده است، زیرا همان کسانی که از مدل‌های اروپایی سخن می‌گویند، در عمل و در نمایش‌های آشکارا فاشیستی خود، از چهره‌هایی چون پرویز ثابتی- نماد سرکوب، بازجویی و شکنجه در ساواک – رونمایی می‌کنند، شعارهای حذف‌گرایانه‌ای مانند “مرگ بر مجاهد و چپی” سر می‌دهند و حتی با وقاحت اعلام می‌کنند که ساواک “کم کشت”. این تناقض عریان نشان می‌دهد که مسئله نه دفاع از سلطنت مشروطه، بلکه حسرت یک قدرت عریان، خشن و بی‌مهار است؛ قدرتی که مخالف را نه رقیب سیاسی، بلکه دشمنی می‌بیند که باید سرکوب، حذف و نابود شود. امروز که سلطنت‌طلبی تلاش می‌کند با پاک کردن این حافظه تاریخی خود را بازسازی کند، بازخوانی دلایل انقلاب اهمیتی دوچندان پیدا می‌کند. جامعه‌ای که فراموش کند چرا به پا خاست، در معرض تکرار همان چرخه‌های سلطه و سرکوب قرار می‌گیرد. یادآوری انقلاب ۵۷ نه به معنای دفاع از آنچه پس از آن رخ داد، بلکه به معنای دفاع از حق مردم برای رهایی از استبدادی است که دیگر قابل تحمل نبود. انقلاب ۵۷ گواه این واقعیت است که رژیم‌هایی که بقای خود را بر زور، اتکا به قدرت‌های خارجی و حذف سیستماتیک جامعه بنا می‌کنند ــ حذف و سرکوبی که هدف آن تأمین نیروی کار ارزان، انباشت سود و چپاول بی‌مهار است و از ویژگی‌های سلطنت‌های غیراروپایی به‌شمار می‌آید ــ حتی اگر برای مدتی طولانی پایدار بمانند، در نهایت زیر فشار تناقض و اعتراضات انباشته شده و روزافزون سرنگون می شوند. این پروسه سرنگونی زمانی رخ می‌دهد که حافظه جمعی بر ترس غلبه کند و جامعه بار دیگر خود را نه به‌عنوان تابع، بلکه به‌مثابه فاعل تاریخ بازشناسد. آیا نسلی که امروز عزم جزم کرده که رژیم جمهوری اسلامی را بیاندازد، به ساواک و تاریخ واقعی قبل از انقلاب تن خواهد داد؟ بعید می‌دانم کسی با عقل سالم به چنین چیزی رضایت بدهد! با ۲۲ امتیاز و ۳ نظر فرستاده شده در بالاچه آش شله قلمکار لینک مستقیم
www.balatarin.com
December 25, 2025 at 11:23 PM
ارتش اسرائیل از کشته شدن یک عضو نیروی قدس سپاه پاسداران در لبنان خبر داد
ارتش اسرائیل اعلام کرد در حمله به منطقه ناصریه در لبنان، حسین محمود مرشد الجوهری، عضو یگان عملیات ۸۴۰ نیروی قدس سپاه پاسداران، کشته شده است. بر اساس این بیانیه، حسین محمود مرشد الجوهری در سال‌های اخیر در طراحی و اجرای اقداماتی علیه اسرائیل در جبهه سوریه و لبنان نقش داشته است. در بیانیه مشترک ارتش اسرائیل و شاباک آمده است که این عملیات به صورت مشترک انجام شده و هدف آن «حذف یک عنصر کلیدی» در واحد عملیات نیروی قدس بوده است. در این بیانیه، از حسین محمود مرشد الجوهری به عنوان «تروریست کلیدی» نام برده شده است. بر اساس این بیانیه، یگان ۸۴۰ که به عنوان واحد عملیات نیروی قدس معرفی شده، مسئول هدایت و اجرای اقداماتی علیه اسرائیل است. ارتش اسرائیل اعلام کرده است که این یگان تحت فرماندهی سپاه پاسداران فعالیت می‌کند. ارتش اسرائیل و شاباک در ادامه بیانیه خود تاکید کردند که هرگونه تلاش برای طراحی اقدامات «تروریستی» علیه اسرائیل را تهدیدی جدی می‌دانند و اعلام کردند که به گفته خود، به اقدامات پیشگیرانه برای مقابله با این تهدیدها ادامه خواهند داد. با ۲۲ امتیاز و ۱ نظر فرستاده شده در بالاچه سیاسی لینک مستقیم
www.balatarin.com
December 25, 2025 at 11:23 PM
قاتل ۹ کارگر شهرک صنعتی اصفهان کیست؟: قاتل این۹ کارگر قوانین ضد کارگری حکومت است و کارفرمای مفتخور.
اصغر کریمی رسانه‌های حکومتی گزارش دادند که «بر اثر گازگرفتگی در شهرک صنعتی دولت‌آباد شهرستان برخوار اصفهان، ۹ کارگر در یک کارگاه صنعتی روز ۲۴ آذر جانشان را از دست دادند». اگر کارفرما گوشه کوچکی از سود ناشی از کار کارگرن را صرف ایمنی محیط کار می‌کرد این اتفاق نمی‌افتاد. اگر ارگان‌ها و مقامات حکومتی که خود بزرگترین کارفرماها هستند، علیه کارگران زدوبند نمی‌کردند و استاندارهای ایمنی را مثل خیلی از کشورها رعایت می‌کردند این ۹ کارگر امروز زنده بودند. صدها کارگر معدن و هزاران کارگر دیگری که بخاطر «حوادث» کاری جانشان را هر ساله از دست داده‌اند نیز زنده بودند. اینها حادثه نیستند، فاجعه‌اند. اما فاجعه‌هایی قابل پیشگیری. و وقتی مدام در این محل کار و آن محل کار اتفاق می‌افتند و بخاطر منافع یک قشر انگل پیشگیری نمی‌شوند قتل محسوب می‌شوند. قتل عمد. اسم دیگری روی آن نمی‌توان گذاشت. قاتل این۹ کارگر حکومت است و کارفرمای مفتخور. قوانین ضد کارگری است که متشکل شدن کارگران را جرم اعلام کرده است. نیروی سرکوب است که جلو اعتراض کارگران به ناامنی محیط کار را می‌گیرد. مقاماتند که دستشان در جیب کارفرماهاست. قوه قضاییه است که برای کارگر اعتصابی حکم شلاق و زندان صادر می‌کند. رسانه‌های حکومتی هستند که یک دقیقه وقتشان را به کارگران معترض نمی‌دهند تا صدای آنها را جامعه بشنود. در یک کلام قاتل کارگران این نظام است و در صف اول آن سران جنایتکارش. قاتلان حتی اسمی از قربانیان نمی‌برند و عکس‌ آنها را در هیچ روزنامه‌ای منتشر نمی‌کنند. چون کارگری که جانش را از دست داده دیگر برایشان سود تولید نمی‌کند. چون می‌خواهند این مرگ‌ها را عادی جلوه دهند. چون جایگاه کارگر شبیه جایگاه یک آخوند بیکاره، یک آقازاده مفتخور، یک مدیر حکومتی، یک سردار جنایتکار یا یک تاجر میلیاردر نیست. اما این کارگرانند که باید یاد همکاران عزیزشان را به شایسته‌ترین وجه گرامی بدارند. بزرگترین مراسم را می‌توان در همان شهرک صنعتی دولت‌آباد که ۲۰ هزار کارگر در آن مشغول کار هستند ترتیب داد و این مراسم به کیفرخواستی علیه قاتلان ۹ کارگر جانباخته تبدیل کرد. همکاران جانباختگان می‌توانند قاتلان مستقیم و غیر مستقیم آنها را معرفی کنند. مشخصات و عکس جانباختگان، ویدیوهایی از آنها و خاطرات آنها را بازگو کنند،‌ با بازماندگان‌‌شان در مورد آنها گفتگو کنند، از مدیای اجتماعی تا دیوارهای شهر را برای معرفی آنها مورد استفاده قرار دهند، از رسانه‌های خارج کشور بخواهند که درمورد آنها حرف بزنند و همزمان به رسانه‌های وابسته به حکومت، سراسری و محلی، اعتراض کنند و آنها را وادار به عکس‌العمل کنند. با ۲۲ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بالاچه آش شله قلمکار لینک مستقیم
www.balatarin.com
December 25, 2025 at 9:24 PM
عراقچی تحریم را ناموس نظام می داند که باید حفظش کرد ✍ مجید مرادی
عباس عراقچی‌وزیر خارجه: هیچ یک از تجار و بازرگانان به من نگفتند تحریم ها را بردار، گفتند مشکل ما را در گمرک و مالیات و... حل کن، اکثر مشکلات ما داخلی است. در بی کفایتی وزیر خارجه آقای عراقچی همین بس که در فضیلت بقای تحریم به تقاضای تجار اشاره و استناد می‌کند و نمی‌داند چرا تجار از او درخواست رفع تحریم را نکرده‌اند. او فکر می‌کند مبنای تصمیم‌گیری در سیاست خارجی خواست تجار است و نه عامه ملت ایران. پس اگر تجار از او نخواسته‌اند تحریم را بردارد بهتر است تحریم ادامه یابد. دوم آن که وزیر خارجه ام القرای جهان اسلام نمی‌داند که تجار در شرایط تحریم هم زیان چندانی نمی‌کنند زیرا وقتی ارز حاصل از صادراتشان برمی‌گردد قیمت دلار چند ده درصد رشد کرده و آنان زیان نمی‌کنند. زیان را آن بدبختی می‌کند که از خرید باتری قلب عاجز است. تاکنون فکر می‌کردم عراقچی دیپلمات نیست و جایگاه وزارت و حتی معاونت از سر او زیادی است اما اکنون دریافته‌ام که او از درک قضایای اقتصادی و تجاری که عوام مردم هم درک می‌کنند ناتوان است. ثناخوانی او برای تحریم باید در تاریخ ثبت شود. او هیچ درکی از بدبختی و فلاکت ملت که 90 درصد آن ناشی از تحریم است ندارد. او درکی از پیامدهای اجتماعی و سیاسی نابودی طبقه متوسط ندارد و تحریم را ناموس نظام می‌داند که باید حفظش کرد زیرا تجار به او نگفته‌اند تحریم را بردارد! ما هم صبر می‌کنیم تا روزی که این چند تاجر شکمباره و کاسبان تحریم که تمام هزینه‌های اضافی خود را روی قیمت کالا می‌کشند و بسیاری از آنان تنها برای دریافت ارز حمایتی کارت تجاری دریافت کرده‌اند و دلارخواری از بانک مرکزی تنها منبع ارتزاقشان است، درد مردم را درک و درخواست رفع تحریم کنند. بعد از آن است که وزیر خارجه به خودش تکان خواهد داد. با ۲۶ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بالاچه سیاسی لینک مستقیم
www.balatarin.com
December 25, 2025 at 9:27 PM
تهدید حمله نظامی آمریکا به ونزوئلا به بهانه“جنگ علیه مواد مخدر”مستمسکی برای حمله بمواضع کشورهای سرمایه داری چین و روسیه.
جنگ روانی ترامپ علیه ونزوئلا و مقاصد آن!: با زور نظامی و میلیتاریزم و کودتا رژیم دست نشانده خود را بر سرکار آورد و ونزوئلا را “حیات خلوت!” خود کند. ✍️ناصر بابامیری کشور ونزوئلا سالها از سوی رژیم چاوز با دوکترین «بولیواریسم» و نیکولاس مارودو الگوی شبیه آنچه در روسیه شوروی دوران خروشچف، برژنف و گورباچف سرمایه داری دولتی خوانده میشد، گروگان گرفته شده است و جامعه را در بحران عمیق اقتصادی، سیاسی و اجتماعی فرو برده است. دولت مارودو سالهاست راه را برای کشورهای سرمایه داری نظیر چین و روسیه و کمپانیها و بنگاههای اقتصادی و نفتی باز گذاشته تا از طریق دسترسی به منابع و ذخایر غنی این کشور از نفت و طلا گرفته تا منابع دیگری مانند بوکسیت با ‌۵.۲ میلیون تن، سنگ‌آهن با ‌۱۴.۶ میلیون تن و ذخایر الماس و همچنین تولید گوگرد ‌۶ درصد، فلدسپار ‌۲ درصد و ماسه سیلیسی ‌۱ درصد سهم جهانی این کشور را تحت انحصار درآورد. کشوری که سالانه بنگاهها و کارتلهای غول پیکر چین و روسیه از طریق اعمال ریاضت اقتصادی بر اردوی کار و اقشار فرودست و به جیب زدن حاصل کار در بازار کار ارزان و کارگر خاموش سرمایه های نجومی به جیب می زنند در حالیکه اکثریت عظیم جامعه آهی در بساط ندارند. غرب هم سالهاست دنبال آنست تا کشورهای نظیرکلمبیا، شیلی، مکزیک و ونزوئلا تا پاناما هر جا که منافعش را تامین نمی کند در تلاشست تا آنرا به زیر چنبره الگوی سرمایه داری بازار آزاد و بطریق اولی تحت هژمونی اقتصادی و قلدری نظامی آمریکا درآورد. اگر یکدوره دولت آمریکا تحت بهانه تعرض به «الگوی بولیواریسم» این کشور را محاصره اقتصادی کرده بود اکنون طی سالهای اخیر به روال دهه های پیشین تحت بهانه جنگ علیه تجارت مواد مخدر هر از گاهی به تهدید و زورگویی نظامی علیه این کشورها متوسل گشته است. کمااینکه در ۱۹۸۰ و دوران ریگان هم “جنگ علیه مواد مخدر” به محور سیاست دولت آمریکا در کشورهای آمریکای لاتین تبدیل شد برای تحت هژمونی درآوردن این کشورها در حالیکه شبکه های قاچاق مواد مخدر و کوکائین بیشتر در در خاک آمریکا بود که لوس انجلس پایتخت آن و سودهای حاصل از آن به جیب سازمان سیای آمریکا وارد میشد. امروز تهدیدات حمله نظامی به ونزوئلا به بهانه “جنگ علیه مواد مخدر” بیشتر مستمسکی است برای حمله به مواضع کشورهای سرمایه داری چین و روسیه. سال ۲۰۱۹ هم ترامپ که دور اول ریاست جمهوریش را داشت طی می کرد، خیزش میلیونی مردم به پاخاسته ونزوئلا علیه وضعیت وخیم اقتصادی و سیاسی و مصائب برخاسته از آن که زندگی و معیشت اکثریت عظیم مزدبگیران و فرودستان را گرو گرفته بود و دو جناح بورژوازی میخواستند افق مبارزاتی آنها را به انحراف بکشانند دیدیم چگونه رفت پشت خوان گوادیو علیه رژیم نیکولاس مارودو. یکی در جهت تداوم سرمایه داری دولتی و دیگری سرمایه داری بازار آزاد را میخواست بر افق مبارزاتی توده های بپاخاسته ناظر کند. کشمکش هایی که نهایتا خیزش میلیونی توده های مردم معترض علیه هر دو جناح را به بیراهه کشاند. ترامپ آنزمان هم تمام زور خود را زد تا سازماندهی یک “کودتای خزنده” به رهبری خوان گوادیو رئیس مجلس ونزوئلا خیزش توده ای را از پیمودن مسیر اصلی منحرف و دولت گمارده خویش را جایگزین دولت مارودو کند. تا به این شیوه نخست مبارزات و اعتراضات توده های بپاخاسته علیه تورم، گرانی و بیکاری و نبود نیازمندیها و حداقل استاندارد زندگی از شرایط فلاکتبار و دیگر مصائب برخاسته از آن به تنگ آمده را توسط دولت دست نشانده خویش خوان گوادیو به کنترل درآورد، ثانیا در گام بعدی این کشور را تحت هژمونی سرمایه داری بازار آزاد درآورد تا از دکترین «بولیواریسم» که گویا کشور ونزوئلا را به قهقرا برده است رها سازد. اقدامی که هدفی جز این نداشت کشور ونزوئلا را از زیر هژمونی قطبهای چین و روسیه بیرون بکشد و آنرا حیات خلوت خویش کند. کمااینکه طی ایندوره هم باز دولت ترامپ اینبار به بهانه “جنگ با مواد مخدر” میخواهد با تهدیدات نظامی مهره نزدیک به خود خانم ماریا کورینا ماچادو نماینده مجلس و برنده جایزه “صلح نوبل” و از مخالفان سرسخت هوگوچاوز را علیه نیکولاس مارودو بشوراند و این عنصر فاشیست طرفدار ناتو به رهبری آمریکا را که علنا در جریان حملات موشکی آمریکا و اسرائیل به ایران گستاخانه گفته:”«اگر ایران برای حملات موشکی دور است اما کاراکاس نزدیک است!» بجای مارودو بگمارد. ماچادو و خاون گوادیو هر دو از طرفداران پروپاقرص سرمایه داری بازار آزاد بویژه فاشیستهای آمریکا به ریاست آقای ترامپ هستند که علنا خواهان آنند آمریکا و شخص دونالد ترامپ با توسل به راه حل نظامی جهت برچیدن رژیم مارودو وارد عمل شوند. خانم ماچادو هر چند خود نتوانست در جلسه اعطای جایزه “صلح نوبل” حضور یابد اما طی هفته گذشته از سوی دولت نروژ مورد استقبال مقامات دولتی قرار گرفت تا در کنار رژیم راستها و فاشیستها در اروپا نیز ابراز وجود کند. وقتی یکی از پایگاههای محور مقاومتیها سقوط می کند و به روسیه می گریزد و سردسته جلادها احمد الشرع با حمایت دولتهای غربی رئیس جمهور سوریه میشود، وقتی همین جلاد یک هفته در کاخ سفید با ترامپ حضور بهم می رساند و هفته بعد در کاخ الیزه در فرانسه در ضیافت آقای ماکرون حاضر میشود و هفته بعد هم در مسکو با پوتین لاس می زند، بعید نیست پینوشه هم اگر زنده میماند جایزه “صلح نوبل” به وی نیز اعطای میشد اکنون آقای ترامپ روی عنصری همچون ماچادو سرمایه گذاری میکند تا در رقابت هژمونی طلبی با چین و روسیه اگر جنگ در اوکراین را باخته است و جنگ در تایوان هم می تواند خطرساز تر از اوکراین باشد اما گشودن جبهه جنگی در ونزوئلا را جهت اعمال فشار بر رقبای خویش را کم هزینه تر می داند! این دو گرایش در ونزوئلا هر کدام با توسل به آلترناتیوهای سرمایه دارانه یکی بازار آزاد و دیگری سرمایه داری دولتی شبیه به چاوز میخواهند حاکمیت خود بر جامعه ونزوئلا را اعمال کنند و هیچکدام سر سوزنی منافع کارگران و محرومان را که اکثریت عظیم این جامعه را تشکیل میدهند نه تنها نمایندگی نمیکنند بلکه دشمنان قسم خورده طبقاتی و سیاسی آنانند. اینکه طی چند هفته گذشته ایالات متحده چندین کشتی جنگی، از جمله ناو هواپیمابر «یو اس اس جرالد فورد» را در دریای کارائیب در نزدیکی ونزوئلا مستقر کرده است نمونه بارز دیگری از این استراتژی جنگی است که دو جناح هیئت حاکمه آمریکا به رویکرد گاها متفاوت در تعقیب آنند. دولت ترامپ علنا می بیند روسیه در جنگ ارتجاعی با اوکراین به رهبری ناتو دست بالا را پیدا کرده است. اینبار هم ترامپ بجای اینکه به رهبری ناتو و در همراهی با غرب بر تبل ادامه جنگ در اوکراین بکوبد میخواهد از طریق حمله به دولت نیکولاس مادورو که سالهاست به یکی از “حیات خلوت”های چین و روسیه تبدیل شده است این متحد استراتژیک چین و روسیه و نزدیک به رژیم ایران را هدف قرار بدهد. اگر نمی تواند در جنگ ارتجاعی اوکراین دست بالا پیدا کند میتواند در آنسوی دنیا یکی دیگر از متحدین روسیه و چین را با زور نظامی و میلیتاریزم و حتی کوددتا به زیر بکشد و رژیم دست نشانده خود را بر سرکار آورد و آنرا “حیات خلوت!” خود کند. دیگر بر کسی پوشیده نیست، سرمایه گذاری چین و روسیه هم بخاطر رفع نیازمندیها و بالا بردن سطح استانداردهای زندگی در این جامعه نیست. سرمایه داری هیچوقت بخاطر نیازمندیهای بشریت جایی سرمایه گذاری و تولید نکرده تا این بار دوم آن باشد. سرمایه داری اگر بداند سرمایه گذاریش سودی برایش حاصل نمی کند آنرا متوقف میکند. کمااینکه سرمایه گذاریهای چین و روسیه در ونزوئلا در پی مطامع خود بوده و بس. پروژه هایی که از سوی آنان بمنظور توسعه اقتصادی در این کشور دائر شده علنا نشان داده طی سالهالی گذشته نه تنها بهبودی و گشایشی در وضعیت آنان ایجاده ننموده و گره ای از مشکلات اقتصادی و فقر و فاقه اعمال شده بر توده کارگر و زحمتکش این جامعه باز نکرد، بلکه آنانرا زیر بار سنگین وامهای صندوق بین المللی پول و بانک جهانی بیش از پیش به خاک سیاه نشاند. حتی دیگر وفور تولید این دو قطب و دیگر کشورهای صنعتی نظیر مکزیک، برزیل و آرژانتین نیز با قیمت پائین هم به دادشان نمیرسد چون در این بازار دیگر کسی قدرت خرید ندارد. بلکه باید این لشکر کار به عنوان مهاجر و نیروی بدون اجر و مواجب برای بقا به بردگی در بازار کار دیگر کشورها که چون گرگ در کمین آنان نشسته اند تن بدهند. بر متن چنین شرایطی شاهد آن بوده ایم حتی خیزش توده ای و میلیونی که طی سالهای اخیر نیز راه افتاده است در غیاب یک آلترناتیو سوسیالیستی، جنبش و گرایش راست و چپ بورژوازی افق خود را بر جامعه ناظر و بیکاری، گرانی، تورم و فقر را میان توده های میلیونی سرشکن کرده است! سرمایه داری بازار آزاد و سرمایه داری دولتی امتحان پس داده اند و بشریت را بسوی توحش و بربریت سوق داده است. مردم ونزوئلا برای خلاصی از این وضعیت فلاکتبار که جناح های درگیر در قدرت به قیمت ریاضت اقتصادی و مصائب ناشی از آن به جامعه اعمال کرده اند، راهی ندارند جز اینکه به نیروی مبارزاتی خود که طبقه کارگر ستون فقرات آن باشد متکی گردند، تا بسوی کسب قدرت سیاسی خیز بردارند. ۱۴.۱۲.۲۰۲۵ با ۲۲ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بالاچه آش شله قلمکار لینک مستقیم
www.balatarin.com
December 25, 2025 at 9:25 PM