LaMo
banner
laleh.bsky.social
LaMo
@laleh.bsky.social
هرکی به نوعی
تامام
November 16, 2025 at 5:40 PM
نزدیک صبح خواب دیدم یک تکه بتن رو دارن با جرثقیل می‌ذارن روی شکمم. بیدار شدم دیدم درد پریوده. قشنگ شبیه پریود نوجوانی که نمی‌دونی فردا چطوری بری مدرسه از درد. امتحانم داری. اکه‌هی.

بتن هم از موزه اومده توی خوابم. :)) یک تکه بتن از بخش بازسازی وین پس از جنگ.
عقل زن: پس همون با جرثقیل روی شکم من. ‌
November 15, 2025 at 8:48 AM
این مرد آبسسد شده با پروردن – و خوردن جوانه‌ها، این دفعه آمد گفت چه جوانه‌ای بذارم، یک بسته بود Alfalfa و با خودم فکر کردم نمی‌دونم چیه، اینو بخوریم ببینیم چیه. ساخت و رسید و امشب تست کردیم و خوشم اومد. گفتم ببینم فارسیش چیه؟ یونجه عزیزانم. یونجه‌ست. خوشمزه هم هست. :))
November 11, 2025 at 6:12 PM
از قضا فصل غاز مارتینیه و ناهار خدمتش بودیم با کنودل سیب‌زمینی و از این به بعد دیگه یادم می‌مونه دوست نداری. :))
من حالا نظرم اینه که کنودل و پیروگی رو باید منزل مادربزرگا میل کنی و رستوران میشلن لازم نداره.
November 8, 2025 at 2:13 PM
پنجاه درصد قضیه حله. پوشیدمش. نرم‌ونولوک.
November 8, 2025 at 7:46 AM
چهل‌وشش درصد ‌پروژه‌ی جوراب به سرانجام رسیده. شاید تصمیم بگیرم اون یکی لنگه‌ش رو ماشین‌لباسشویی خورده باشه. 😌
November 6, 2025 at 8:18 PM
پس از پیچ پاشنه به سوی پنجه.

معلومه کلمه‌ی پنجه رو تازگی یادم اومده؟ :))
November 2, 2025 at 9:27 AM
دیریم دیریم. پیش به سوی انگشت. یه‌کم بافتم اعصابم ردیف شه.
October 30, 2025 at 4:19 PM
در اطلاعات کاملا بی‌ربط دیگری، به این می‌گن در آلمانی پرسپکتیو معنا. در نقاشی قرون وسطی زیاد داریم. در یک مدلش مقدسین رو بزرگ می‌کشیدند، اونی که نقاشی مقدسین رو سفارش داده بوده کوچولو؛ در سایز بچه‌ی مقدسین. اون مرد سمت چپ پایین تصویر تقریبا هم‌اندازه‌ی بیبی جیزز کشیده شده.
October 30, 2025 at 1:59 PM
در حرکت بعدی هم‌اکنون واقعا به حول و قوه‌ی توضیحات دقیق دوستم، کاسه‌ای برای پاشنه ایجاد شد.
October 28, 2025 at 4:01 PM
واقعا به جاهای غریبی رسیدم امروز در اداره:
October 28, 2025 at 4:01 PM
دیریم دیریم: وارد پاشنه می‌شویم.
October 27, 2025 at 7:05 PM
به ذره فرصت کردم ببافم و به زودی خدمت پاشنه و غلط کردم هستیم.
October 26, 2025 at 11:47 AM
یه کوچولوی ‌پفکی برات آوردم تا شب:
October 23, 2025 at 6:14 AM
مثلا: یک کارخونه‌ی آسانسور آلمانی داره با دزدی لوور در تبلیغاتش شوخی می‌کنه چون این نردبونه مال شرکت اوناس و می‌گه اگر باز هم باید سریع انجام بشه ما می‌تونیم فلان‌قدر کیلو گنجینه رو در فلان زمان جابجا کنیم. 😹
October 23, 2025 at 5:49 AM
+عکس
October 20, 2025 at 1:17 PM
Vibes that I bring to the function:
October 19, 2025 at 5:47 PM
در موزه، آخر هفته‌ی ترمیم (بازسازی؟) آثار هنری داشتیم و دهنمون سرویس شد از برنامه‌های گوناگون و منبر و فلان. دوتا کارگاه چوب و کاغذ پشت سرمه و خسته و چسبی و رنگی‌م.
منتها لاله‌ای که در گذشته بودم، فکر کرده بود که ایده‌ی خوبیه ساعت۲۱:۳۰ بعد از این مسائل برم فیلم جیم جارموش رو در ویناله ببینم.
October 19, 2025 at 5:27 PM
گزارش دوم: هرکی اینو دستم دید، گفت وای این چیه، چه فلان و چه بهمان. در حالی که من هم در آماتوری خودم دارم نمی‌دونم چی می‌کنم.
October 18, 2025 at 7:15 PM
قدم اول پذیرش زمستان: ‌پروژه‌ی زمستانی

حداقل چهارساعت صرف این کردم که این ناقابل رو ببافم و درست دربیاد. هدف جورابه، ما وسیله‌ایم.
October 16, 2025 at 7:57 PM
دلم برای این پرنده‌ی خاک‌خلی سوخت. 🥺
October 6, 2025 at 6:27 AM
باید از نارا اسمیت جون بخوام پولکی با مزه‌ی لیموعمانی درست کنه چون چیز جون من خیـلی هوس کردم. هوس اون نازکی و صدای شکستن و چای و برو بریم.
September 13, 2025 at 11:18 AM
این آهنگ گل گندم آمد و دیدم بعد از تمام این سال‌ها نمی‌دونم گل گندم چه شکلیه.
اگر شمام مثل من بچه‌ی شهرهای سیمانی هستید، ببینید.

open.spotify.com/track/4doyDa...
August 24, 2025 at 10:58 AM
وقتی به گربه آلرژی داری، گربه‌ها عاشقت می‌شن. چون فکر می‌کنن لابد این کیه منو ایگنور کرده برم باهاش دوست بشم. یعنی غریزه مثل تین‌ایجرا؛ هرکی ایگنور کرد، اونو می‌خوام. :))

یکی از دوستام دوتا گربه داره، در یک لحظه‌ای دیشب یکیشون پرید توی بغلم، اون یکی رفت توی چترم خوابید. =) عکس چتر رو دارم.
August 22, 2025 at 6:44 AM
از محاسن عمر، اینه که یک گردنبند بیست ساله رو ری‌سایکل می‌کنی و مد روزه. :))
August 21, 2025 at 4:02 PM