که در صلب او مهره یک لخت نیست
دو صد مهره بر یکدگر ساختهست
که گل مهرهای چون تو پرداختهست
رگت بر تن است ای پسندیده خوی
زمینی در او سیصد و شصت جوی
بصر در سر و فکر و رای و تمیز
جوارح به دل، دل به دانش عزیز
خردمند طبعان منت شناس
بدوزند نعمت به میخ سپاس
که در صلب او مهره یک لخت نیست
دو صد مهره بر یکدگر ساختهست
که گل مهرهای چون تو پرداختهست
رگت بر تن است ای پسندیده خوی
زمینی در او سیصد و شصت جوی
بصر در سر و فکر و رای و تمیز
جوارح به دل، دل به دانش عزیز
خردمند طبعان منت شناس
بدوزند نعمت به میخ سپاس
از دایره میل میپذیرد
تا درنگری به کوچ و خیلش
دانی که به دایره است میلش
از دایره میل میپذیرد
تا درنگری به کوچ و خیلش
دانی که به دایره است میلش
برانداز این خلاف از علم و جانت را مداوا کن
جمال چهره جانان اگر خواهی که ببینی تو
دو چشم سرت نابینا و چشم عقل بینا کن
برانداز این خلاف از علم و جانت را مداوا کن
جمال چهره جانان اگر خواهی که ببینی تو
دو چشم سرت نابینا و چشم عقل بینا کن
مرو از راه که آن خون دل فرهادست
مرو از راه که آن خون دل فرهادست
همهٔ غمم بود از همین که خدانکرده خطا کنی
همهٔ غمم بود از همین که خدانکرده خطا کنی
دیدن او یک نظر، صد چو منش خونبهاست
دیدن او یک نظر، صد چو منش خونبهاست
از چه دلتنگ شدی؟
دلخوشیها کم نیست: مثلاً این خورشید،
کودک پسفردا،
کفتر آن هفته.
از چه دلتنگ شدی؟
دلخوشیها کم نیست: مثلاً این خورشید،
کودک پسفردا،
کفتر آن هفته.