نازنینگ
nazaning.bsky.social
نازنینگ
@nazaning.bsky.social
تا حالا شده دلتون بخواد عزیزترین‌هاتون رو جوری بزنین که صدای سگ بدن؟
🙋
June 16, 2025 at 9:57 AM
توی کل عمرم هیچ‌وقت نبوده که این‌قدر احساس مفید بودن و دوست‌ داشته‌ شدن (از جانب انسان‌ها) کنم.
June 11, 2025 at 2:48 PM
دختره بعد از ساعات کاری رفته سراغ کامپیوتر همکارها، چت داخلی‌شون رو عکس گرفته برده استناد کرده که اینا پشت من دست‌به‌یکی کرده‌ن و فحش داده‌ن و...
من جای مدیر بودم اول خودشو بیرون کرده بودم.
June 11, 2025 at 11:56 AM
اینجا حس گودر داره. مجانین هنوز ‌پاشون باز نشده.
June 9, 2025 at 2:36 PM
توی حموم تنها چیزی که دم دستم بود، تافت بود که به مگسه اسپری کردم. کار جوانمردانه‌ای نبود.
امروز هم با اسکاچ کفی زدم تو سر یکی دیگه‌شون.
سالار مگس‌ها انتقام بدی برام تو راه داره.
June 6, 2025 at 9:10 AM
متأهل بودن معنیش این نیست که اگه نتونستی، یکی هست که کمکت می‌کنه. معنیش اینه که اگه نتونستی، باید به یه نفر دیگه جواب پس بدی.
June 2, 2025 at 5:30 PM
می‌خواستم سرم رو از پنجره بیرون کنم بگم از بهر خدا مخوان. چیه ساعت چهار صبح چوه‌چوه‌چوه؟
تا این گربه‌ها رو بیدار نکرد بندازه به جون من ول نکرد. همچین که اینا گازم گرفتن که پاشو صبحونه بده، بلبلک هم رفت و شیفت رو تحویل کلاغا داد.
May 28, 2025 at 5:18 AM
صبح‌ها یکی دو جمله با همکار آلمانی حرف می‌زنیم. این کتاب آخر رو هم با آلمانی مقابله کردم. خیلی حیفه که یادم رفته و خیلی خوبه که داره برام دوره می‌شه.
May 27, 2025 at 5:43 AM
امروز این‌جا سیبل حمله شدم. یه همکار که بزرگ‌تر ماست هر روز یه نفر رو‌ می‌ندازه گوشه‌ی رینگ و با شوخی و‌ جدی طرف رو رنده می‌کنه. امروز نوبت من بود و یه حال خفیفی به من داد. کلی خندیدیم و الان احساس می‌کنم رسما دیگه به مجموعه تعلق دارم:)
May 26, 2025 at 7:31 AM
کم‌کم داره از برق رفتن‌های سر کار خوشم می‌آد:))
May 25, 2025 at 10:16 AM
حالم با کارم خیلی خوبه و همه‌ش ته دلم نگرانم این حال خوب خراب بشه. هم احساس موثر بودن می‌کنم، هم حال خوبم رو به همه پخش می‌کنم و جوری مهربونی می‌کنم که از خودم یاد ندارم. به همین خاطر خیلی دوست داشته می‌شم. فیدبک خوب هم می‌گیرم. خدایا اینا رو تو نشنو!
May 22, 2025 at 5:14 PM
هشت ساعت یه‌کم زیاد نیست؟ صندلی اذیت نمی‌شه؟
May 19, 2025 at 12:26 PM
خداوندا ترجمه اون‌قدر بده که جملات مشعشع رو بهر تفریح دارم یادداشت می‌کنم. سیصد صفحه‌ی دیگه مونده. زنده نمی‌مونم.
مثال: وحشت کشان‌کشان ظاهر شد.
May 17, 2025 at 11:09 AM
تعطیلاتی که از سر تا تهش باید کار کنی، نبودنش بهتره. پا شم برم دفتر دست‌کم بابت کار بهم پول بدن.
March 30, 2025 at 2:13 PM
غذا ته گرفت. سریع قابلمه رو عوض کردم و قابلمۀ سوخته رو خیس کردم. اومده می‌گه این چیه؟ می‌گم «کرب و هیدرات»!
January 10, 2025 at 11:28 AM
Reposted by نازنینگ
من نمی‌دونستم این اصطلاح «گوز کدوم کونی؟» انقدر سابقه‌داره. الان دیدم وحشی بافقی هم استفاده‌ش کرده و خوشحال شدم :))

«ای گوزک چرخی از کجایی؟/از کون کدام چهارپایی؟»
January 7, 2025 at 6:24 AM
توییتر‌ آینۀ جنون ملت شده. ففط به‌خاطر گستردگی‌ کاربرها تحملش می‌کنم. کعب‌الاخبار شوم‌خبر.
December 27, 2024 at 7:43 PM
هنوز زنگ می‌زنن که فلان فایل کجاست. عزیزان روی دسکتاپ سابق منه دیگه. یه فولدر هست به اسم من، همۀ فایل‌ها اون توئه. یه بکاپ بگیرین دسترسی داشته باشین. من که دیگه دسترسی ندارم به اون فایلا!
گشته‌م از توی ایمیلم فایلی رو که «براشون فرستاده بودم» پیدا کرده‌م و دوباره فرستاده‌م. یه سرچ ساده...
November 12, 2024 at 7:36 AM
شیش ماه پیش فکر می‌کردم این آخرین قطره‌ست:)) بعد از اون، قطره که هیچ، یه پارچ دیگه هم توی جامم ریخت. دیگه کفه از تعادل خارج شد و مسئله شد مسئلۀ عزت نفس.
فکر کنم قطرۀ آخر افتاد توی جامم و دیگه دارم سرریز می‌شم.
از فردا بشینم هیستوری کامپیوتر رو تمیز کنم و فایل‌هام رو بردارم و حذفیاتم رو حذف کنم و...
دو ماه مونده تا آخر سال.
August 8, 2024 at 9:05 PM
اگر هم ارتباطی به فضای کاری من دارین و اینجا رو می‌خونین، لطفاً هیس. بذارین کارها روند خودش رو طی کنه.
August 8, 2024 at 9:02 PM
خواهش کرد به کسی نگم ولی فکر نکنم اینجا کسی من رو بخونه که خبر رو به گوش اون «کسی»ها برسونه.
استعفا دادم از کارم. فعلا در فضا معلقم، همراه با سبکی رها شدن از وزنه‌ها و سردرگمی بی‌تعلقی و بی‌اتصالی.
August 8, 2024 at 9:01 PM
بعد از درد روانی و جسمی بدن آرام‌بخش ترشح می‌کنه. الان دستامم نمی‌تونم رو میز نگه دارم. دلم می‌خواد کف زمین دراز بکشم.
May 27, 2024 at 12:01 PM
رفتم مجلس ختم و نابود برگشتم. ساعت ناهارم بدوبدو رفتم و اومدم ولی همون یه ربعی که تو مسجد بودم نابودم کرد. برای اون زن طفلی که داشت تو آتیش می‌گداخت، آرزوی فراموشی کردم. صبر چاره نیست.
May 27, 2024 at 11:59 AM
بعد از اینکه ناخنم عمودی تا وسط بستر شکست، پذیرفتم برم کاشت ناخن. الان بیست روزه که نمی‌تونم تو گوشی مسج‌ها رو درست تایپ کنم و ناخونام لای کی‌بردم می‌ره و تلق‌تولوقش اعصابمو خورد کرده.
پنج‌شنبه برم بگم از ته کوتاه کنه.
May 25, 2024 at 5:34 AM
اومدم بگم سگی که پارس می‌کنه، گاز نمی‌گیره.
من هم که زیاد غر می‌زنم، هیچ‌وقت اقدام مؤثری برای بهبود اوضاع انجام نمی‌دم.
در سن و موقعیتی نیستم که ریسک کنم. ممکنه تبعاتش منجر به «آی ریگرتد دیپلی» بشه.
May 25, 2024 at 5:33 AM