آی‌سان
banner
aaisaan.bsky.social
آی‌سان
@aaisaan.bsky.social
دوازده بود، نیم شد. زود گذشت
‏از نُهِ شب که آمدم چراغ بَر کردم
‏و نشستم این جا صُمٌّ بُکمْ.
‏یک سطر بگی خواندم، نه.
‏یک لفظ بگی راندم، نه.
‏لیسِ فی الدّار غیر نفْسی دیّار.
‏با که دم زنم؟ با در؟ با دفتر؟ با دیوار؟

‏.
‏.
‏.

‏بخشی از ترجمه‌ درخشان بیژن الهی
‏شعری از کنستانتین کاوافی

کتاب «صبحِ روان»
December 1, 2024 at 6:52 AM
زخم چهار فصل، بر برگ‌ است
‏این باد خود نگارنده است!

‏تجدید این تنفس،
‏ در این باغ
‏آرامشی همیشه است!
‏.
‏.
‏.
‏اینک بیا بنشین همشهری
‏اینک
‏از فصل‌های هائل، مردی
‏با شانه‌های آویزان می‌آید
‏-مردی که زخم چهارفصل بر اوست-

‏اینک توان نشست
‏اینک توان نشست
‏.
‏.
‏.

‏هوشنگ چالنگی
November 29, 2024 at 6:13 AM
پس تو هم که آفتاب نداری، باری
‏آفتابی داری
‏و بومادرانِ تو سایه می‌دهد
‏اگر گُل نمی‌دهد

‏بعد از این آفتابِ زرد
‏با آفتاب اگر سفر کنی
‏سایه‌ات به جای می‌مانَد
‏انگار سایه‌اش تو بوده‌ای

‏بیژن الهی
October 18, 2024 at 12:08 PM
انبوه غمْ حریم و حرمت خود را
‏از دست داده است
‏دیری‌ست هیچ کار ندارم
‏مانند یک وزیر

‏وقتی که هیچ کار نداری
‏تو هیچ‌کاره‌ای
‏من هیچ‌کاره‌ام: یعنی که شاعرم!
‏گیرم از این کنایه هیچ نفهمی

‏این روزها
‏این‌گونه‌ام:
‏فرهادواره‌ای که تیشۀ خود را
‏گم کرده است

‏⁧‫نصرت رحمانی‬⁩
October 3, 2024 at 8:29 PM
در روزی بزرگ به تو می‌رسم
به شانه‌ی تو
دست می‌زنم که به پس ‌نگری و ببینی
که نمی‌خندم.

بیژن الهی
August 28, 2024 at 8:05 AM
همواره شعر
‏مرا در کام خود فرو کشیده است
‏و من گاه شادی خود را
‏به او داده‌ام
‏و گاه با غم خود
‏دهان گرسنه او را سیر کرده‌ام
‏ولی کام او بی‌پایان است
‏ و هستیِ من، برای پُر کردنِ آن
‏کافی نیست.

‏⁧‫بیژن جلالی‬⁩
‏رنگ آبها
‏۱۳۵۰
July 15, 2024 at 1:03 PM
ما که از سکوتی به سکوت دیگر پرتاب می‌شویم
‏ناگهان‌ چهره‌ سرگردان خویش را
‏نخواهیم شناخت.

‏⁧‫#شاپور_بنیاد‬⁩
June 14, 2024 at 3:31 AM
اما
‏اکنون که تمام درختان وطن دشمن‌ان ، چه بایدمان کرد؟

‏آهای! حاشیه‌نشینان کتاب‌ها و اجاق‌ها

‏ما
‏برای جنگیدن تفنگ نداریم
‏نه برای گفتن دهانی
‏نه برای زیستن سایه‌ای
‏نه برای مُردن گودالی

‏آی! یای! …

‏بخشی از شعر کابوس در پارک
‏⁧‫منوچهر آتشی‬⁩
و این شعر جناب آتشی عزیز ✨✨

بر آب‌های بی‌پایان
‏جز مرغ‌های توفان
‏جنبندگان حیران را
‏یارای پر زدن نیست

‏بر آب‌های توفانی
‏جز گرده‌های نهنگان
‏اطراق‌گاهی ایمن نیست

‏ای نوح ناامید
‏دیری است آفتاب
‏باید دمیده باشد جائی
‏-از مشرقی نه مفقود-اما
‏جائی روشن نیست
‎ به یاد منوچهر آتشی عزیز در روز میلادش

‎پندارد بر آب و اثیر می راند
‎و لنگر به جزیره پریزادان می‌افکند
‎سرودگر جوان
‎که از انسان بریده است
‎و در سفینه‌ی علف و آه
‎پارو می‌کشد

‎نخستین صفیر پائیزی
‎علف را می‌پژمرد
‎و پاروها را
‎که بال پروانه هاست
‎به باد می‌دهد
‎و تنها
‎می ماند در کفش
‎آه…
November 6, 2023 at 12:16 PM
و خواهید پرسید: چرا
‏چرا سروده‌ی او
‏سخن از خوابها و برگها نمی‌گوید
‏و نه از آتشفشانهای بزرگِ زادبومِ او؟

‏بیایید و ببینید چه خونی‌ست در خیابانها
‏بیایید و ببینید
‏چه خونی‌ست در خیابانها
‏بیایید و ببینید چه خونی‌ست
‏در خیابانها!

‏نرودا
‏ترجمه بیژن الهی
October 15, 2023 at 5:29 PM
و این شعر جناب آتشی عزیز ✨✨

بر آب‌های بی‌پایان
‏جز مرغ‌های توفان
‏جنبندگان حیران را
‏یارای پر زدن نیست

‏بر آب‌های توفانی
‏جز گرده‌های نهنگان
‏اطراق‌گاهی ایمن نیست

‏ای نوح ناامید
‏دیری است آفتاب
‏باید دمیده باشد جائی
‏-از مشرقی نه مفقود-اما
‏جائی روشن نیست
‎ به یاد منوچهر آتشی عزیز در روز میلادش

‎پندارد بر آب و اثیر می راند
‎و لنگر به جزیره پریزادان می‌افکند
‎سرودگر جوان
‎که از انسان بریده است
‎و در سفینه‌ی علف و آه
‎پارو می‌کشد

‎نخستین صفیر پائیزی
‎علف را می‌پژمرد
‎و پاروها را
‎که بال پروانه هاست
‎به باد می‌دهد
‎و تنها
‎می ماند در کفش
‎آه…
September 27, 2023 at 3:06 AM
تنها یک تابستان ارزانیم بدارید، ای توانایان!
و یک خزان، نغمه‌سرایی را
تا، خشنودترانه، دلم، از نوازشی شیرین
سیراب شود، پس آنگه میرد

هولدرلین
ترجمه بیژن الهی
September 26, 2023 at 5:31 AM
‎ به یاد منوچهر آتشی عزیز در روز میلادش

‎پندارد بر آب و اثیر می راند
‎و لنگر به جزیره پریزادان می‌افکند
‎سرودگر جوان
‎که از انسان بریده است
‎و در سفینه‌ی علف و آه
‎پارو می‌کشد

‎نخستین صفیر پائیزی
‎علف را می‌پژمرد
‎و پاروها را
‎که بال پروانه هاست
‎به باد می‌دهد
‎و تنها
‎می ماند در کفش
‎آه…
September 24, 2023 at 6:32 PM
ماه
‏با گوشهای نحیفش
‏جولانی شکننده دارد
‏این مهتابِ لال
‏برای خونِ من سَر تکان می‌دهد

‏و این گوزن
‏که شاخ را به مصافِ رود می‌برد
‏نمی‌بیند
‏نمی‌بیند

‏فرودِ گرته‌هایی را
‏که دم به دم
‏شکلِ این بازو را تغییر می‌دهند.

‏هوشنگ چالنگی
September 22, 2023 at 7:31 PM
تارست امروز، کوچه‌ها و پس‌کوچه‌ها به خواب:
دُورِ سُرب‌ست انگار.
چراکه سرایش ما نه چیز توانمندی‌ست،
اما آنِ زندگی‌ست.
.
.
.
بادا که بامساز از چکادِ بام این ندا دهد:
ما، تا بدان‌جا که می‌توانستیم، کار خود را کردیم

فریدریش هلدرلین
ترجمه‌ بیژن الهی
September 21, 2023 at 8:27 AM