dalileh7.bsky.social
@dalileh7.bsky.social
تا این دوتا گه دوباره باهم نجنگن یه مسافرت برون‌مرزی به دل خوش نمی‌تونم برم. الان قراره آخر شهریور برم ازبکستان اما خودم فکر میکنم یا قبلش یا حین‌اش قراره جنگ بشه.
August 26, 2025 at 4:33 AM
بادختره رفتم کمک کنم روشویی توالت انتخاب کنه. وارد مغازه‌ها میشدیم سلام نمی‌کرد. من سلام و‌تعارف و قیمت پرسیدن و …تا این راه بیفته سوالاشو بکنه. موقع رفتن هم سرش رو می‌نداخت پایین می‌رفت. من خداحافظی و تشکر و بررسی می‌کنیم ایشالا برمی‌گردیم و …می‌دونی نه که بلد نیست، خوب بلده. مغازه‌دار رو قابل نمی‌دونه.
August 26, 2025 at 4:26 AM
Reposted
نمی‌دونم چه دردیه، ولی کمتر چیزی به اندازهٔ لغو شدن قرار، هر قراری با هر کسی، خوشحالم می‌کنه.
August 9, 2025 at 9:51 AM
بله می‌فهمیم.
اکسم تلفن کرد دربارهٔ یه کاری باهام مشورت کنه و گپ خوبی زدیم. پارتنر مناسبی نبود، ولی اکس مناسبیه. امیدوارم منظورم رو بفهمید.
August 5, 2025 at 1:17 PM
اگه بتونم دیگه از کلمه دیگه استفاده نکنم خیلی خوبه. چون وقتایی استفاده‌اش میکنم که یه چیزی به نظرم خیلی بدیهی میاد ولی باید بگم‌اش. بدیهی نیست دیگه.
August 5, 2025 at 1:16 PM
من نمی‌فهمم تو اگر می‌دونی یک‌جا یه سگ وحشی هار بی‌رحم کثافت بستن جرا باید علی‌الدوام بری انگول خودتو بکنی تو کون سگه تا بالاخره زنجیرشو پاره کنه و برگرده خشتک خودت و هشتاد و پنج میلیون نفر دیگه رو پاره کنه؟! اینها نه فقط در اموری که به نفع ماست احمق و نادون و خائنن که حتی در امور مربوط به خودشونم همونن.
June 14, 2025 at 7:18 PM
آرامش رو باید از والدین‌ام یاد بگیرم. نمی‌دونم شاید هم چون جز خودشون مسئول هیچکس و هیچ‌چیز دیگه‌ای نیستن. مامانم می‌گه به هر حال اضطراب و ناراحتی داشته باشی یا نه در نتیجه کار تفاوتی ایجاد نمی‌کنه، پس نداشته‌باش. بابام هم می‌گه ما از این روزها زیاد دیدیم، اون‌ها گذشتن، این هم می‌گذره.
June 14, 2025 at 7:16 PM
امروز رفتم چکاپ سالانه و ماموگرافی. نوشت هر ۶-۱۲ماه چکاپ مجدد انجام بشه. با خودم فکر کردم آره تندتند برم انجام بدم که اگه سرطان مرطان گرفتم زود بفهمم درمانش کنم چون اگر مریض بشم یا بمیرم از کارهام باز می‌شم کارا رو زمین می‌مونه کسی نیست بکنه. دلیل مغزم برای ترجیح زندگی بر مرگ صرفا رسیدن به کاره.
March 10, 2025 at 3:23 PM
یه عده جوری به سرعت عکس با متوفی رو می‌کنن که گمونم عکساشون رو با آدمای مختلف فولدربندی کردن و آماده‌ نشستن تا یکی بمیره دوان دوان منتشرش کنن بگن اولم اولم!! من باهاش دوست بودم.
March 2, 2025 at 12:07 PM
حقیقت اینه که حدود دوماهه با تراپیست‌ام قطع ارتباط کردم. چرا؟ چون خودم باید یه موضوعی رو بگم ولی خجالت می‌کشم بگم و از طرفی از دست اون عصبانی‌ام که چرا جوری رفتار کرده که من روم نمی‌شه اون موضوع رو بهش بگم. نمی‌دونم هم که حق دارم یا نه. هیچوقت نمی‌دونم. وقت‌هایی که اینجور ترسو و زبون میشم از خودم بدم میاد.
March 1, 2025 at 4:26 PM
برای من که وسواس دارم این مسئله خیلی آزاردهنده‌است. تا مانتو می‌پوشیدم می‌گفتم‌ مانتو کثیف، بقیه تمیز اما از وقتی نمی‌پوشم همیشه در حال شستن شلوار و بلوزهامم چون می‌مالن به سطوح عمومی و از فکر به اینکه اون سطوح چقدر کثیف‌ان حالم بد میشه. دفاعی ندارم، وسواس یه اختلاله، سالهاست که درمان نشده و نمی‌شه هم.
از خوبیای سرما اینه که یه چیزی رو لباسای اصلی می‌پوشی و تیشرت و دامنت به سطوح عمومی مث صندلی قطار مالیده نمی‌شه
February 28, 2025 at 3:45 PM
زنگ زدم برادرم یه موضوع کوچیکی رو بگم و قطع کنم ربع ساعت حرف زد. بعد یه کاری براش پیش اومد گفت من قطع میکنم الان دوباره می‌گیرمت گفتم نه نه من مزاحم نمیشم به کارت برس! از اون اصرار از من انکار. آخرش فهمید حوصله حرف زدن ندارم گفت باشه پس هیچی. چرا؟ چون همه‌اش غر و لند اقتصادی میکنه. به تخمم! ول کن مرد.
February 28, 2025 at 2:06 PM
Reposted
ویدیو گذاشته که «چگونه از پله‌ها پایین بیایید که برای مردها جذاب باشید». من یکی که حاضرم خودم رو از پله‌ها پرت کنم پایین تا برای مردها جذاب نباشم.
February 28, 2025 at 2:06 AM
گربه‌ها واقعا آدمای عجیبی‌ان.
February 27, 2025 at 4:23 PM
چیزه. حوصله ندارم. درواقع در برهه‌های خیلی کوچک و کوتاهی در زندگی حوصله داشتم و بیشتر وقت‌ها حوصله نداشتم و با همین بی‌حوصلگی عمیق و فراگیر به هر حال بدین منزل که می‌بینید افتان و خیزان راه پیمودم. هزاران خمیازه کشدار.
February 27, 2025 at 6:17 AM
به احتمال خیلی زیاد تا ده سال دیگه از تهران و شاید ایران دووور می‌شم و می‌رم یه شهر قشنگی کنار یه دریای مهربونی که هواش معتدل رو به گرم باشه و طبیعت‌اش هم سبز و رنگی پنگی و گل‌منگلی باشه و گربگان و ماکیانی هم داشته باشه. کار هم نمی‌کنم دیگه. می‌خوام انقدر استراحت کنم تا بمیرم.
February 25, 2025 at 12:25 PM
گل‌کاغذی‌های بوشهر شبیه جغدهای خنگول مهربون به آدم نگاه می‌کنن.
February 23, 2025 at 9:38 PM
عرضی نیست
بادی نیست
می‌نشینم لب گود
گردش واهی‌ها
کسخلی، من، گل، آب
February 6, 2025 at 3:52 PM