بهترین مهمونی عمرم رو دیشب تو خونه‌م برگزار کردم. اونقدر جمعیت خوب با هم بر خورد که نگم. به همه‌ی پارگی زحمتاش می‌ارزید. 💅

فردا شب مهمونی دارم و الان که تازه ساعت ۳ روز قبله پاره‌ام از خستگی هنوز هم هزاران کار دارم.

چند شب پیش خواب خدا رو دیدم که یه مرد جوان مومشکی بود که وایب نارسیست و سایکوپث میداد. امروز اخبار رو باز کردم عکس جرد آیزاکمن، رئیس جدید ناسا، رو دیدم یهو گفتم ئه این بود. فقط بل‌بله گوش نبود تو خوابم.

اسم اکانت و عکس رو عوض کردم از ترس استاک‌کنندگان ولی نشانه‌هایی از اینکه کیه هست همچنان.

یه کارگردان و کرکتر معروفی بود قرار بود باهاش مصاحبه کنیم منتها چون خیلی دیوا بود همه از مصاحبه باهاش شونه خالی کردن قرعه افتاد به نام من. منم هی پشت گوش انداختم. الان دیدم خبر اومد مرده. 🫣

اینقدر همه عمر خودمون رو مسئول منیج کردن احساسات مادرمون دونستیم که از چت جی پی تی هم که در مورد یه مشکلی مشورت می‌گیریم بعدش که مشکل حل شد احساس وظیفه می‌کنیم بهش خبر بدیم مشکل حل شد، نگران نمونه.
ایشالا که فقط من اینطوری نیستم.

خب موش رو زنده‌گیری کردم دادم همسایه ببره آزادش کنه ولی از فشار استرس پریود شدم با اینکه وقتش نبود. گربه ها هم فقط تفریح کردن. موشه خسته شده بود از دنبال‌بازی دیگه مغزش کار نمی‌کرد خودش میرفت طرف گربه‌ها، گربه‌ها بر و بر نگاش می‌کردن.

یادمه چندسال پیش هم توی خونه قبلی که بودیم تو توییتر از مصیبت موش توی خونه مینوشتم . حالا عدل امروز بلواسکای نصب کردم موش اومده تو خونه. خودمو و بچه‌ها رو حبس کردم تو اتاق خوابا و همه‌ی درا رو بستم گربه‌ها رو ول دادم تو نشیمن بلکه موشه رو بگیرن.

خب منم اومدم اینجا. یوزرنیما یه سری برام از توییتر آشناست ولی یادم نمیاد دقیق با کی خوب بودم با کی بد. بعداً معلوم میشه.