@lamahsa.bsky.social
حالا انقدر غر میزنم اینم بگم. امشب خیلی رقصیدم، خیلی زیاد و کیف داد.
اون وسط از این لاسهای بیهدف شما اسمت چیه و چند سالته زدیم که راضیام. همونقدر بسه.
اون وسط از این لاسهای بیهدف شما اسمت چیه و چند سالته زدیم که راضیام. همونقدر بسه.
December 17, 2025 at 10:20 PM
حالا انقدر غر میزنم اینم بگم. امشب خیلی رقصیدم، خیلی زیاد و کیف داد.
اون وسط از این لاسهای بیهدف شما اسمت چیه و چند سالته زدیم که راضیام. همونقدر بسه.
اون وسط از این لاسهای بیهدف شما اسمت چیه و چند سالته زدیم که راضیام. همونقدر بسه.
دستم هم درد نکنه، سیونه کیلو شدم.
December 8, 2025 at 8:44 PM
دستم هم درد نکنه، سیونه کیلو شدم.
حالا یه خوبی داشت، اونم اینکه از چهرهی رحمانیم تونستم فاصله بگیرم و چند نفر رو قلعوقمع کردم، هیچ هم احساس پشیمونی ندارم.
به هرحال همونا در دیوانه شدنم بیتاثیر نبودن.
مخصوصا اون مردک روانی که مچالهم کرد.
حالا ممکنه کسی بپرسه چرا همون اول نزدی تو دهنش و تحمل کردی؟
که جواب اینه خدا شاهده نمیدونم.
به هرحال همونا در دیوانه شدنم بیتاثیر نبودن.
مخصوصا اون مردک روانی که مچالهم کرد.
حالا ممکنه کسی بپرسه چرا همون اول نزدی تو دهنش و تحمل کردی؟
که جواب اینه خدا شاهده نمیدونم.
December 8, 2025 at 8:39 PM
حالا یه خوبی داشت، اونم اینکه از چهرهی رحمانیم تونستم فاصله بگیرم و چند نفر رو قلعوقمع کردم، هیچ هم احساس پشیمونی ندارم.
به هرحال همونا در دیوانه شدنم بیتاثیر نبودن.
مخصوصا اون مردک روانی که مچالهم کرد.
حالا ممکنه کسی بپرسه چرا همون اول نزدی تو دهنش و تحمل کردی؟
که جواب اینه خدا شاهده نمیدونم.
به هرحال همونا در دیوانه شدنم بیتاثیر نبودن.
مخصوصا اون مردک روانی که مچالهم کرد.
حالا ممکنه کسی بپرسه چرا همون اول نزدی تو دهنش و تحمل کردی؟
که جواب اینه خدا شاهده نمیدونم.
یک کاری قبول کردم که لقمهی بزگتر از دهنمه، حتا اگر نتیجهی کارم خوب بشه بر فرض محال، باز هم برآیند اون کار خوب نمیشه.
و انقدر نمیدونم چی رو از کجا شروع کنم به دوستم گفتم اصلا چی شد انتخاب کردن من واسشون بنویسم؟ من کی بودم اصلا؟
گفت حالا هرچی کلمه و جمله به ذهنت میرسه بنویس تا یک خاکی بر سر کنیم.
و انقدر نمیدونم چی رو از کجا شروع کنم به دوستم گفتم اصلا چی شد انتخاب کردن من واسشون بنویسم؟ من کی بودم اصلا؟
گفت حالا هرچی کلمه و جمله به ذهنت میرسه بنویس تا یک خاکی بر سر کنیم.
December 8, 2025 at 8:32 PM
یک کاری قبول کردم که لقمهی بزگتر از دهنمه، حتا اگر نتیجهی کارم خوب بشه بر فرض محال، باز هم برآیند اون کار خوب نمیشه.
و انقدر نمیدونم چی رو از کجا شروع کنم به دوستم گفتم اصلا چی شد انتخاب کردن من واسشون بنویسم؟ من کی بودم اصلا؟
گفت حالا هرچی کلمه و جمله به ذهنت میرسه بنویس تا یک خاکی بر سر کنیم.
و انقدر نمیدونم چی رو از کجا شروع کنم به دوستم گفتم اصلا چی شد انتخاب کردن من واسشون بنویسم؟ من کی بودم اصلا؟
گفت حالا هرچی کلمه و جمله به ذهنت میرسه بنویس تا یک خاکی بر سر کنیم.
باز من اومدم اینجا حالا دو روز دیگه از میزان تفاوت جهانها وحشت میکنم میرم.
December 8, 2025 at 8:30 PM
باز من اومدم اینجا حالا دو روز دیگه از میزان تفاوت جهانها وحشت میکنم میرم.
بعد از چند ماه باهاش حرف زدم و مدام میگفتم خوبما ولی نمیتونم و میترسم. نمیتونم دیگه مثل قبل باشم و میل به انزوا دارم، مشکل خاصی هم بابتش ندارم. گفت تابآوریت کم شده.
دیدم ئه، راست میگه. تحمل بار ناشی از امورات و مراودات عادی رو ندارم.
دیدم ئه، راست میگه. تحمل بار ناشی از امورات و مراودات عادی رو ندارم.
December 8, 2025 at 8:28 PM
بعد از چند ماه باهاش حرف زدم و مدام میگفتم خوبما ولی نمیتونم و میترسم. نمیتونم دیگه مثل قبل باشم و میل به انزوا دارم، مشکل خاصی هم بابتش ندارم. گفت تابآوریت کم شده.
دیدم ئه، راست میگه. تحمل بار ناشی از امورات و مراودات عادی رو ندارم.
دیدم ئه، راست میگه. تحمل بار ناشی از امورات و مراودات عادی رو ندارم.
بزنم به تخته از اون گرداب به نظر میرسه خلاص شدم. ۴ ماه دیوانه شدم.
حالا با خیال راحت میتونم به کسالت زندگیم ادامه بدم.
حالا با خیال راحت میتونم به کسالت زندگیم ادامه بدم.
September 21, 2025 at 7:35 PM
بزنم به تخته از اون گرداب به نظر میرسه خلاص شدم. ۴ ماه دیوانه شدم.
حالا با خیال راحت میتونم به کسالت زندگیم ادامه بدم.
حالا با خیال راحت میتونم به کسالت زندگیم ادامه بدم.
دوباره ریخت نحسش رو دیدم و حالا تا چهار روز دوباره تو سرم دعواست از دست اون آدم.
September 12, 2025 at 1:48 AM
دوباره ریخت نحسش رو دیدم و حالا تا چهار روز دوباره تو سرم دعواست از دست اون آدم.
حتا نظرات مخالف هم خیلی به فیلم پیرپسر احترام گذاشته بودن.
August 9, 2025 at 2:41 PM
حتا نظرات مخالف هم خیلی به فیلم پیرپسر احترام گذاشته بودن.
اینجا در آسمان آبی یه سکوت و سکونی وجود داره که خیلی دوسش دارم ولی انگار لختم.
و نمیدونم با این لختی آشنام یا بیگانه.
و نمیدونم با این لختی آشنام یا بیگانه.
August 8, 2025 at 2:37 PM
اینجا در آسمان آبی یه سکوت و سکونی وجود داره که خیلی دوسش دارم ولی انگار لختم.
و نمیدونم با این لختی آشنام یا بیگانه.
و نمیدونم با این لختی آشنام یا بیگانه.
منم که یکی بهم بگم یادم رفت و فراموش کردم. و اون یاد رفتن مربوط به من باشه.
دیگه تماااااام رنجومصیبتهام میاد جلوی چشمم.
دیگه تماااااام رنجومصیبتهام میاد جلوی چشمم.
August 8, 2025 at 2:31 PM
منم که یکی بهم بگم یادم رفت و فراموش کردم. و اون یاد رفتن مربوط به من باشه.
دیگه تماااااام رنجومصیبتهام میاد جلوی چشمم.
دیگه تماااااام رنجومصیبتهام میاد جلوی چشمم.
یکی از مشکلات بزرگ من در دوستی با یکی از دوستانم، درک متفاوتش از زمانه.
دیوانهام کرده.
هر اتفاقی مربوط به زمان میشه، شده بحران این مراودت.
نه حاضره از ابزاری کمک بگیره نه از تجربهی دیگران و نه پیشنهادات.
ای امان از ایگوی متورمت مرد، امان.
دیوانهام کرده.
هر اتفاقی مربوط به زمان میشه، شده بحران این مراودت.
نه حاضره از ابزاری کمک بگیره نه از تجربهی دیگران و نه پیشنهادات.
ای امان از ایگوی متورمت مرد، امان.
August 8, 2025 at 2:18 PM
یکی از مشکلات بزرگ من در دوستی با یکی از دوستانم، درک متفاوتش از زمانه.
دیوانهام کرده.
هر اتفاقی مربوط به زمان میشه، شده بحران این مراودت.
نه حاضره از ابزاری کمک بگیره نه از تجربهی دیگران و نه پیشنهادات.
ای امان از ایگوی متورمت مرد، امان.
دیوانهام کرده.
هر اتفاقی مربوط به زمان میشه، شده بحران این مراودت.
نه حاضره از ابزاری کمک بگیره نه از تجربهی دیگران و نه پیشنهادات.
ای امان از ایگوی متورمت مرد، امان.
برای پونصدمین بار میخوام پروژهی چهار کیلو افزایش وزن رو استارت بزنم. (حالا میخوای یه کیلو بیا بالا بعد بکن چهار)
آیا اینبار هم مثل تمام دفعات قبلی شکست میخورم؟
بله عزیزم شکست میخوری.🤕
آیا اینبار هم مثل تمام دفعات قبلی شکست میخورم؟
بله عزیزم شکست میخوری.🤕
August 4, 2025 at 8:35 AM
برای پونصدمین بار میخوام پروژهی چهار کیلو افزایش وزن رو استارت بزنم. (حالا میخوای یه کیلو بیا بالا بعد بکن چهار)
آیا اینبار هم مثل تمام دفعات قبلی شکست میخورم؟
بله عزیزم شکست میخوری.🤕
آیا اینبار هم مثل تمام دفعات قبلی شکست میخورم؟
بله عزیزم شکست میخوری.🤕
یک موزیکه، زیباترین شش دقیقهی جهانه. قشنگ هم اشکمو درمیاره، هم رقیقم میکنه و هم بغلم.
بعد چون به نظرم زیباست دلم میخواد واسه همه بفرستم بگم تو رو خدا گوش بدین.
حالا همچین استقبالی هم ازش نشد واسه هرکس فرستادم ولی من خیلی باهاش خو گرفتم و به فرستادن ادامه میدم.
بعد چون به نظرم زیباست دلم میخواد واسه همه بفرستم بگم تو رو خدا گوش بدین.
حالا همچین استقبالی هم ازش نشد واسه هرکس فرستادم ولی من خیلی باهاش خو گرفتم و به فرستادن ادامه میدم.
August 3, 2025 at 2:46 PM
یک موزیکه، زیباترین شش دقیقهی جهانه. قشنگ هم اشکمو درمیاره، هم رقیقم میکنه و هم بغلم.
بعد چون به نظرم زیباست دلم میخواد واسه همه بفرستم بگم تو رو خدا گوش بدین.
حالا همچین استقبالی هم ازش نشد واسه هرکس فرستادم ولی من خیلی باهاش خو گرفتم و به فرستادن ادامه میدم.
بعد چون به نظرم زیباست دلم میخواد واسه همه بفرستم بگم تو رو خدا گوش بدین.
حالا همچین استقبالی هم ازش نشد واسه هرکس فرستادم ولی من خیلی باهاش خو گرفتم و به فرستادن ادامه میدم.
خیلی وضعیت خورد و خوراکم خوب بود تغییرات جدیدی هم اضافه شده. فقط آب اندکی خنک و بروکلی یک دقیقه پخته شده بهم کیف میده. (سوشی هم خوبه ولی امکان هر روزه واسش نیست)
August 2, 2025 at 3:36 PM
خیلی وضعیت خورد و خوراکم خوب بود تغییرات جدیدی هم اضافه شده. فقط آب اندکی خنک و بروکلی یک دقیقه پخته شده بهم کیف میده. (سوشی هم خوبه ولی امکان هر روزه واسش نیست)
در این دو ماه اخیر دو تا از دوستهای پسرم (نمیدونم چرا اعلام جنسیت کردم) اقدام به گرفتن جان خود کردن. حالا بماند که چه فشاری تحمل کردم مخصوصا تا زنده پیدا کردن اولی.
ولی صحبتم از نقشم در این شرایطه.
ولی صحبتم از نقشم در این شرایطه.
August 1, 2025 at 7:03 PM
در این دو ماه اخیر دو تا از دوستهای پسرم (نمیدونم چرا اعلام جنسیت کردم) اقدام به گرفتن جان خود کردن. حالا بماند که چه فشاری تحمل کردم مخصوصا تا زنده پیدا کردن اولی.
ولی صحبتم از نقشم در این شرایطه.
ولی صحبتم از نقشم در این شرایطه.
یک مجموعه جستار دربارهی سوگ باید بخونم، دقیق هم باید بخونم. جرات نمیکنم شروع کنم.
کتاب رو گذاشتم اون دور فعلا نظربازی میکنم.
کتاب رو گذاشتم اون دور فعلا نظربازی میکنم.
August 1, 2025 at 6:01 PM
یک مجموعه جستار دربارهی سوگ باید بخونم، دقیق هم باید بخونم. جرات نمیکنم شروع کنم.
کتاب رو گذاشتم اون دور فعلا نظربازی میکنم.
کتاب رو گذاشتم اون دور فعلا نظربازی میکنم.
بهشون گفتم ولی دیگه بسه. معاشرت کردیم دیگه دوستان. من رفتم تو اتاق، خدافظ.
August 1, 2025 at 11:17 AM
بهشون گفتم ولی دیگه بسه. معاشرت کردیم دیگه دوستان. من رفتم تو اتاق، خدافظ.
دیشب از فشار مهمونی رفتن نشستم گریه کردم. بعد تو مهمونی حالا یکی باید آرومم میکرد انقدر حرف نزنم و نرقصم.
واقعا که آدمیزاد.
واقعا که آدمیزاد.
August 1, 2025 at 11:14 AM
دیشب از فشار مهمونی رفتن نشستم گریه کردم. بعد تو مهمونی حالا یکی باید آرومم میکرد انقدر حرف نزنم و نرقصم.
واقعا که آدمیزاد.
واقعا که آدمیزاد.
اومدم فضای اشتراکی برای تلاشهای آخر، موقع لباس پوشیدن در حالیکه حواسم بود راحتترین تیشرت و شلوار رو بپوشم، با خودم گفتم بذار سوتین مانده از خاله رو بپوشم که مثلا حضورش رو با خودم داشته باشم. (عرض کردم اسیر خیال و خرافاتم)
July 28, 2025 at 7:53 AM
اومدم فضای اشتراکی برای تلاشهای آخر، موقع لباس پوشیدن در حالیکه حواسم بود راحتترین تیشرت و شلوار رو بپوشم، با خودم گفتم بذار سوتین مانده از خاله رو بپوشم که مثلا حضورش رو با خودم داشته باشم. (عرض کردم اسیر خیال و خرافاتم)
قرار گذاشتیم واسه اینکه یه هوایی بخورم فردا صبح زود بریم ترهبار.
July 24, 2025 at 9:32 PM
قرار گذاشتیم واسه اینکه یه هوایی بخورم فردا صبح زود بریم ترهبار.
نمیدونم راستش رو چه حسابی، ولی بعد از پایان این هفتهی پیش رو احساس میکنم باید برم دفتر نقاشی و آبرنگ بخرم.
شما بگو دریغ از یک خط یا یک گل، ولی قویا فکر میکنم اصلیترین کارم همینه.
شما بگو دریغ از یک خط یا یک گل، ولی قویا فکر میکنم اصلیترین کارم همینه.
July 24, 2025 at 8:03 AM
نمیدونم راستش رو چه حسابی، ولی بعد از پایان این هفتهی پیش رو احساس میکنم باید برم دفتر نقاشی و آبرنگ بخرم.
شما بگو دریغ از یک خط یا یک گل، ولی قویا فکر میکنم اصلیترین کارم همینه.
شما بگو دریغ از یک خط یا یک گل، ولی قویا فکر میکنم اصلیترین کارم همینه.
چون وقت نمیکنم حتا منابعم رو تورق کنم، بهصورت رندوم صفحاتی رو باز میکنم و اونا رو میخونم و وارد مقاله میکنم یهجوری. ازونجایی که به قسمت و تقدیر معتقدم خیالمم راحته هر صفحهای باز شه خیره. 🤲
July 24, 2025 at 8:00 AM
چون وقت نمیکنم حتا منابعم رو تورق کنم، بهصورت رندوم صفحاتی رو باز میکنم و اونا رو میخونم و وارد مقاله میکنم یهجوری. ازونجایی که به قسمت و تقدیر معتقدم خیالمم راحته هر صفحهای باز شه خیره. 🤲
چقدر "رخوت" در تمام گوشههای زندگیم لنگر انداخته.
July 24, 2025 at 7:53 AM
چقدر "رخوت" در تمام گوشههای زندگیم لنگر انداخته.
حالا من که کلا از مرد و زن کنار کشیدم و راهبه شدم ولی بین من و محبوبم که زنی جوان ۲۲ سالهست دو عدد ایموجی ردوبدل شد. شکر به درگاه جمیع خدایان.
July 24, 2025 at 7:52 AM
حالا من که کلا از مرد و زن کنار کشیدم و راهبه شدم ولی بین من و محبوبم که زنی جوان ۲۲ سالهست دو عدد ایموجی ردوبدل شد. شکر به درگاه جمیع خدایان.