Mim
mim19.bsky.social
Mim
@mim19.bsky.social
جستجوگر و مبهوت معاصر (قرض‌ گرفته‌ شده)
دیشب بیشتر نیت‌ها این بود که «اینها امسال می‌رن؟» دیگه منم که اوریجینالی نیتم این بود «اون می‌مونه؟» نیتم رو عوض کردم. حافظ هم هی گفت دل قوی دار و همای اوج سعادت به دام ما افتد و …
ایشالا که میافتد
December 22, 2025 at 8:18 AM
فامیل بزرگ تا وقتی خوبه که شما بخواهید برید خونه اونها. اگر قرار باشه اونها بیان و مامان شما بخواد در حد وزیر تشریفات برگزار کنه مجلس رو، قهر قهر تا روز قیامت.
December 21, 2025 at 12:55 PM
یکی از کارهایی که دوست دارم رانندگی سوپر ماریویی در تهران (طبیعتا به عنوان توریست نه که نبرد هر روزه). موزیک و غرق عوالم و مرور رابطه پیچیده‌م با تهران.
حتی به قیمت اینکه بابام شش صبح لندن زنگ بزنه خفت جریمه‌های سرعت غیرمجاز رو‌ بهم بده.
December 20, 2025 at 9:39 AM
کاش یه چیزی به نام فرندز تراپی داشتیم بر وزن کاپل‌ز تراپی.
December 17, 2025 at 6:15 PM
در یه کامنتی درباره هواپیما دوست نداشتن و تعداد پروازهایی که داشتم نوشتم، بعد شمردم دیدم از ژانویه ۲۰۲۵ تا امروز ۲۲ بار سوار هواپیما شدم که تا آخر سال میلادی هم می‌شه ۲۸ بار! (۸ تا بین‌قاره‌ای).
بعد دلم خوشه آشغالا رو ریسایکل می‌کنم.
البته که دنیایی که بهشت فاشیست‌ها شده همون زودتر طوفان نوح بیاد.
December 16, 2025 at 8:53 PM
Monday again!
December 15, 2025 at 10:54 AM
بعد از یک مکالمه سخت نفس‌گیر، دو ساعت خیره به افق‌های دور نشستم. یه‌جاییش خوابم برد.
بیدار شدم، آرا بیرا-خط چشم سایه-گوشواره، انتخاب انگشتر با دقت، کت fur .
می‌رم چراغونی کریسمس ببینم بنوشم و برقصم-قاچ زین زندگی رو بچسبم.
December 13, 2025 at 5:56 PM
رفیقم خیلی بددهنه ولی مهربونه و بین فحشا هی 💖 و 🥰 می‌ذاره، حساس هم هست و از یه واقعه‌ای که پارسال اتفاق افتاده داره شکایت می‌کنه. منم از همون خط اول گفتم حق داری، درسته، دیگه تکرار نمی‌شه، گه خوردم.
ولی سه ساعته هنوز بین حواله اعضا اسافلش به من و 💋💖 مکالمه ادامه داره.
December 11, 2025 at 11:00 AM
به ذن عجیبی رسیدم. گلدونی که دوست داشتم در بالکن رو یاد باد یا کفتر نادون زده شکونده. سه روزه حتی نرفتم جنازه‌ش رو جمع کنم.
a man wearing a motörhead tank top sits in a lotus position with his eyes closed
ALT: a man wearing a motörhead tank top sits in a lotus position with his eyes closed
media.tenor.com
December 10, 2025 at 11:11 AM
بچه قشنگم عکس و استوری خوش‌گذرونی و پارتی و نور فلو و خنده‌های گشاد و ادا بازی با دوستاش می‌ذاره، دلم باز می‌شه.
خیلی عاقل بود نگران بودم سبک‌سری نکرده بزرگ شه.
بچه‌ای که اولین بار ۵ساله بود دیدمش، زن جوان ۱۹ ساله‌ای شده. داشت از اولین بوسه و سپس پیچی که افتاد تو رابطه می‌گفت؛ گفتم آماده باش که این چیزها پیش میاد و آسون هم نمی‌شه ولی به قشنگی‌های عاشقی میارزه.
ولی در درون من اژدهایی بود که می‌خواست طرف مقابل رو با چوب بزنه!
December 8, 2025 at 11:14 PM
Happy Monday 😣
December 8, 2025 at 12:14 PM
برای اولین بار در پرواز کلستروفوبیک شدم. چند ثانیه بعد از اینکه احساس کردم حالم داره بد می‌شه دیگه کنترلی بر بدنم نداشتم هی داد می‌زدم منو از اینجا (صندلی کنار پنجره) جابه‌جا کنید، کفشم و هودیمو درآوردم و تقریبا می‌خزیدم به سمت یه جای کمی خلوت.
خیلی عجیب و ترسناک بود، بدنم هیچ همکاری باهام نمی‌کرد.
December 6, 2025 at 4:50 PM
تنها دلیلی که الان در فرودگاه نشستم و اشک و آهی نیستم، اینکه منتظرم برگردم سر خونه زندگیم و دیگه فقط با جوراب نازک و پالتوی بلند برم بیرون. و اصلا به دو تا پوکساید و سه بسته چیپس و پفکی که خوردم ربط نداره.
زن‌های سوئدی خعلی خوش‌تیپ‌اند و بنده می‌خوام ازشون یاد بگیرم تیپ رو فدای سرما نکنم.
ولی هنوز نفهمیدم چه‌جوری زیرشلوار پشمی‌م رو با بقیه ماجرا ست کنم.
December 6, 2025 at 1:06 PM
زن‌های سوئدی خعلی خوش‌تیپ‌اند و بنده می‌خوام ازشون یاد بگیرم تیپ رو فدای سرما نکنم.
ولی هنوز نفهمیدم چه‌جوری زیرشلوار پشمی‌م رو با بقیه ماجرا ست کنم.
December 5, 2025 at 2:55 PM
امروز صبح بیدار شدم و متوجه شدم فقط چهار روز دیگه اینجوری ور دل هم‌ایم، تا چند ماه دیگه.
عاشق و شوریده نیستم، عاقل و مایل به بودن در کنار هم‌ام.
علاوه بر دوری، باید برگردم زندگی عادی خودم با همه گرفتاری‌ها و روزمرگی‌ها و حاشیه‌های ناخواسته.
‏Me no likey
December 2, 2025 at 1:41 PM
ته قطب جایی که شب و روز با هم فرقی نداره گیر افتادیم چون تا فردا پرواز نیست. تنها فعالیت تفریحی ممکن رو با ده دقیقه تاخیر از دست دادیم.
در یک حجمی از ملال مثل قیر فرو رفتیم، که شنبه بعد از ظهر هر دو لپ‌تاپ رو روشن کردیم مشغول کار شدیم.
November 29, 2025 at 1:32 PM
مهم‌ترین رفاقتم در بدترین دست‌انداز افتاده. از طرف دیگر یه جای نرم مناسبی فرود اومدم. یه امنیت‌ام مخدوش شده یه‌ ناامنی سابقم آروم شده.
از سفر و دیدن جاهای عجیب مشعوفم، از زیاد در راه بودن و هی جمع و پهن کردن خسته‌م و هوم‌سیک خونه‌ی خودم.
کسب جمعیت از آن زلف پریشان می‌کردم.
November 28, 2025 at 9:25 PM
یکی از چیزهایی که باعث disassociate شدن با ایران می‌شه، احساس گناهه.
به هر حال من فرنگ‌ام، شاید مشغول سفرم و ساعاتی از روز به ایران فکر نمی‌کنم و بهم خوش می‌گذره. بعد نمی‌تونم این لحظات رو با عزیزانم در ایران شر کنم، دلم نمیاد زنگ/مسج بزنم بپرسم چه خبر؟ یهو می‌بینی یه هفته ست سراغ نگرفتم چون عذاب‌ وجدان.
November 26, 2025 at 2:55 PM
در این سرزمین‌های شمالی که ما هستیم و برف تا آسمون باریده (لیترالی) و فقط روزی ۲ ساعت هوا روشنه، سوپرمارکت از ساعت ۸ به بعد و یکشنبه‌ها مشروب نمی‌فروشه*، اپ دلیوری غذا می‌گه الآن سفارش بده برای فردا غروب، عوضش می‌تونید آنلاین اروتیک توی (وسایل خیلی جدی) سفارش بدین و ۲۰-۳۰ دقیقه دیگه دلیور می‌شه.
November 24, 2025 at 8:00 PM
گفت چرا پنچری؟ گفتم period blues
فرداش گفت سرما خوردی؟ گفتم نه، period flu.
گفت ای بابا چقدر ماجرا دارین (هم‌دردانه).
شروع کردم در باب باگ‌های خلقت در تولید مثل و استواری تبعیض‌های جنسیتی بر همین باگ‌ها و چه فشاریه با وجود اینها لای چرخ سرمایه‌داری هم رفتن و …
دیگه خودم خسته شدم، سخنرانی رو متوقف کردم.
November 24, 2025 at 10:34 AM
صاحب ایر‌بی‌اندبی در توصیف تخت نوشته بود مناسب برای کسانی که همدیگه رو‌ خوب می‌شناسند.
در واقعیت ولی سایزش یه جوریه که من دو تا پام هم اونقدر همدیگه رو خوب نمی‌شناسند که تو این تخت بخوابند.
November 19, 2025 at 11:19 PM
جهت پاکسازی یخچال قبل سفر، از صبح نصف بوته گل‌کلم، تعداد گوجه گیلاسی، یه موز، دو قاشق پنیر خامه‌ای و یه خرمالو‌خوردم.
من به مقصد نمی‌رسم.
November 19, 2025 at 1:16 PM
برای مبالغی که در دو روز گذشته خرج کردم، امکس و اسکای‌اسکنر باید بهم کاپ قهرمانی بدن؛ که همون کاپ رو بفروشم باقی خرج زندگیمو بدم و الا که «کلیه خانوم دکتر با جیش از اشک چشم زلال‌تر» رو باید بذارم برای مزایده.
November 18, 2025 at 10:57 AM
به قول اون انیمیشنه صبح شد کاااار😫
November 17, 2025 at 7:53 AM
یه سری عکس از «شب دانشکده حقوق و علوم سیاسی» دیدم و خدایا توبه. انگار نه انگار ۲۴ سال گذشته، همه‌چی همونجور، بوی نا و رطوبت از عکس میومد.
دانشجویان «پیشکسوت» با همون فروتنی کاذب و لبخند مصنوعیشون مناسب «شأن اجل» دانشکده حقوق.
به قول پریچه به خیر گذشت.
November 15, 2025 at 7:42 PM